تاثیر گردی صورت بر حیات جغد :))

  • ۱۵:۰۷

توی ورودیمون یه پسر هست ازین افراد که خیلی سر کلاس جواب استاد میخواد بده که یعنی من خیلی بلدم و گاهی چرت و پرت هم میگه و یه صدای خاصی داره که واقعا رو اعصاب منه۰

خلاصه توی محوطه دانشگاه داشتم با دوستم راه میرفتم که حرفش درومد گفتم الان با فلانی کلاس دارم اصلا حوصله صداشو ندارم یهو نیشخند زد گفت وای یه چیزو برات تعریف نکردم۰گفتم چی؟گفت سال اول با همین پسره آزمایشگاه جانوری داشتم بعد استاد داشت میگفت که مثلا فلان پرنده نوکش این شکله روی تغدیه ش تاثیر داره ،فلان پرنده بالش این شکله روی سرعتش تاثیر داره و۰۰۰ بعد یهو همین پسره خیلی جدی به استاد گفت: استاد جغد که صورتش گرده چه تاثیری تو زندگیش داره؟؟

:))))))))

میگه استاد فقط میخندید گفت آخه چه تاثیری میتونه داشته باشه خب شکل صورتشه دیگه :)))))

میگه تا اخر کلاس استاد هی یادش میوفتاد هی میخندید:)))

خب آقای محترم مجبور نیستی هی علوم فاخرتو تو چشم و چال همه کنی کمی سکوت کن فرزندم چرت و پرت چرا میگی آخه :)))

تشبیهات من

  • ۱۲:۱۳

همون اوایل دوستم بهم گفت آخه چرا اینکارو کردی؟تو دانشگاه به اون خوبی رو ول کردی اومدی اینجا آخه؟

بهش گفتم مثل اینه که توی یه جای خیلی لوکس یه غذای ساده بخوری یا تو یه جای معمولی یه غذای خیلی خوب بخوری۰تو انتخابت کدومه؟

هنوزم بعد دوسال میگه عجب چیزی بهم گفتی کاملا توجیه شدم :))

چی شد که فرانسه؟!

  • ۲۱:۱۶

این ماجرارو هزاربار دوست و فامیل و آشنا پرسیدن و هربار من بخش کوتاهیش رو خلاصه گفتم و کلیت ماجرارو هنوز کسی خبر نداره که چی بود و چی شد :))

 ماجرا ازونجا شروع شد که من واسه کنکور تجربی درس میخوندم و یه دفتر داشتم که آرزوهامو چیزایی که دوس داشتم در آینده انجام بدم رو توش مینوشتم۰دو سه ماه قبل کنکور بود نمیدونم سر چی نوشتم تو لیست آرزوهام که دوس دارم زبان فرانسه یاد بگیرم۰ حالا من کلی بالاش راجع به رشته های مرتبط با پزشکی آرزو نوشته بودما ولی همین یه جمله کار خودشو کرد :دی

من چون کنکور تجربی صبح بود و ظهرش کنکور زبان و زبانمم خوب بود رفتم دوتارو دادم و چون عمومیامو خیلی خوب زدم کنکور زبان رتبه ی خوبی شدم ولی توی کنکور تجربی رتبه ای که خواستم رو نیاوردم ۰از طرفی چون سال قبلش پدرجان فوت شده بود و فضای خونه خیلی غمبار بود و منم روحیه م خوب نبود یه تصمیم گرفتم و برخلاف میل خانواده انجامش دادم و پاش وایسادم۰من میخواستم مهر رو برم دانشگاه و بهمن رو مرخصی بگیرم تا برای سال بعد بخونم و از طرفی باید شبانه میزدم که بتونم سال بعد باز کنکور بدم و شبانه ی دانشگاه شهرم انگلیسیش ترم بهمن بود ولی فرانسه ش مهر۰منم که از قبل زبان فرانسه دوس داشتم فرصت رو غنیمت شمردم و فرانسه شبانه رو زدم۰روز ثبت نام مامان خواب بود گفتم پاشو مامان بریم ثبت نام کنم بهم اخم کرد مگه میخوای بری این رشته؟شوک شدم گفتم مااماان کلی حرف زدم پاشو چرا اذیت میکنییی۰خلاصه به چه مکافاتی مامانو راضی کردم و رفتیم بانک فیشو پرداخت کنم برای دانشگاه و چون بار اولم بود اشتباهی نوشتم برگه خراب شد و مسئول باجه بهم اخم کرد و گفت خانوم چرا اینکارو میکنی منم خودم استرس و هی فشار روی فشار :/

خلاصه رفتیم دانشگاه و من توی عظمتش و زیباییش غرق شدم به قدری خوب بود۰خلاصه ثبت نام کردم و از هفته ی بعدش شنبه تا چهارشنبه کلاس داشتم۰ورودی ما فقط یه آقا بود که حدود سی و اندی سال داشت و وکیل بود و چون قانون ما از روی قانون فرانسه نوشته شده نیازش بودو اومده بود فرانسه یاد بگیره۰کلاسمون جو دبیرستان داشت مخصوصا اوایل :)) یه بار یکی از بچه ها میخواست سوال بپرسه به استادمون که خانم بود مثله مدرسه گفت خانوومم :))استاد گفت توروخدا از دبیرستان خارج شین دیگه :))

مهر تا دی کلاس داشتیم و این۴ماه میتونم بگم به اندازه ی چندسال به من خوش گذشت به قدری همه چی عالی بود۰همکلاسیام که چندتاشون عالی بودن کلی مسخره بازی و شوخی و بگو بخند داشتیم و مینشستیم تو محوطه و خلاف اصول اخلاقی ملتو سوژه میکردن و به قدری میخندیدیم که من اشکم سرازیر میشد و خیلی وقتا فکم درد میگرفت و پخش زمین میشدیم۰بعضیا واقعا خودشون میخواستن سوژه باشن و لقب داشتن ۰خدایا توبه میدونم کار خوبی نبود ولی خیلی اون زمان خوش میگذشت:))) در واقع میتونم بگم از بهترین دوران های عمرم یکیش اون ۴ماه بود و کشف مکان های خوب و باحال دانشگاه ،پیاده روی هامون توی محوطه های دانشگاه که باغ بود ، طاووس های دانشگاه ، کتابخونه مرکزی و خیلی چیزای خوب دیگه که من چنتا دوست خوب هم ازون دوران دارم که بعضی وقتا میبینیم همو و هربار کلی میخندیم به اون دوران و دوستم میگفت اون ترم که بودی خیلی خوب بود بعد اون بچه ها پخش شدن و تو دیگه نبودی و جدیدا هم دیگه باحال نیستن (چقد خوبم من :)) )

خلاصه ما چون کلاسامون فشرده بود و باید دوتا کتابو میخوندیم و ۵روز در هفته کلاس بودیم بعد دوماه دیگه کامل صحبت میکردیم و انشا مینوشتیم و انشای منم شد تنها انشای بدون غلط کلاس :دی 

توی اون دانشکده یه استاد ادبیات بود که به شدت انسان شریف و عالمی بود که با وجود اینکه من باهاش کلاس نداشتم ولی یک جلسه رفتم سر کلاسش و حرفاش پر از دانش و حس خوب بود ۰اتفاقا اون جلسه راجع به دکتر شریعتی صحبت کرد و اینکه خودش دانشگاه فردوسی مشهد درس خونده بود و دوره ی بعد از دکتر شریعتی زمانی که هنوز سخنرانی های دکتر شریعتی کاست هاش بین دانشجوها پخش میشده درس میخونده به قدری منو جذب کرد که رفتم چندتا از سخنرانی های دکتر شریعتی رو گوش دادم و خیلی چیزا برام آشکار شد ۰

ولی تمام مدت میدونستم موندنی نیستم درحالی که بقیه خبر نداشتن پس از همه چیزش لذت میبردم و بهم خوش میگذشت۰چنتا از عکسای اینستای دانشکده رو میذارم که کلی با اون فضاها خاطره های خوب دارم :) 

۱_ ۲ _ ۳

دیدین میگن یاد گرفتن هرزبان ورود به یک دنیای جدیده؟ کاملا بهم اثبات شد با وجود اینکه این پنجمین زبانی بود که داشتم یاد میگرفتم ولی به قدری شیرین و جذاب بود که دیگه واسه من از انگلیسی هم بهتره چون به نظرم انگلیسی با وجود اینکه ساده س ولی خیلی خشکه ولی فرانسه سخته اما هم توی لهجه و گفتارش یه جور شیرینی جذاب و احساسی وجود داره که جذبت میکنه۰

من رشته ای که دوس داشتم دارم درس میخونم الان چون نمیتونستم به زبان به عنوان شغل و تنها حرفه ای که بلدم نگاه کنم و از اولشم تصمیمم همین بود ولی این مدت همیشه فرانسه همراه من بوده و چندوقت پیشا از طریق استوری یکی از بچه ها با یه دختری آشنا شدم که توی فرانسه داره درس میخونه و الان فکر کنم سری دوم باشه که کلاس مجازی فرانسه داشت و من شرکت کردم و حتی خیلی بهتر از دانشگاه نکات رو یاد میده با ویدیو و ویس و ۰۰۰ ۰هزینه ی کلاسش هم گفت هرچقدری که دوس دارین پرداخت کنین فقط واسم مهمه یاد بگیرین و بخونین و کلاس هاش هم توی کانالشه و خلاصه خیلی خوب و مفیده ۰متوجه شدم که از دیروز بازم میخواد کلاس بذاره و بهانه ای شد تا معرفیش کنم شاید کسی دوس داره یاد بگیره ولی به هردلیلی یا پولای خیلی زیاد کلاس هارو نمیتونه پرداخت کنه یا نمیتونه توی کلاس ها حضوری شرکت کنه یا۰۰۰ بهم بگه که من این خانوم رو بهشون معرفی کنم :)

حالا شما تصور کن من بخوام تمام این ماجرارو واسه همکلاسی هایی که میفهمن دوسال ازشون بزرگترم یا فامیل که میپرسن چرا تغییر رشته دادی توضیح بدم :/ باید این پست رو چنتا پرینت بگیرم ازین به بعد هرکی پرسید بهش تحویل بدم :دی

اون کیه ؟!!:دی

  • ۱۵:۱۳

اون کیه که از خستگی بعد از کلاس آزمایشگاه و کار کردن با بنزوئیک اسید و ۰۰۰درحالی که دستشو به ظروف ازمایشگاهی استفاده شده که نمیدونه چی توشون بوده زده حالا رفته کتابخونه و سعی میکنه با ناخناش بدون اصابت انگشت هاش های بای بخوره ؟؟

منم من :)))

فقط توکلم به خداس۰الهی به امید تو :)))

یکم فخر بفروشم واستون ؟ :)))

  • ۲۳:۰۱

چندماه پیش یکی دوروزی لینک پیام ناشناس گذاشته بودم اینستام که فقط دوستامن بعد یکی از دوستای دانشگاهم واسم نوشت منم بعدش برش داشتم چون جوابمو گرفتم :)))

آقاهه منظورش مسئوله ثبت نامه چون باهام فرانسه حرف زد وقتی فهمید چی میخوندم جوگیر شد :))

واویلا :))))

  • ۰۰:۲۷

من هفته ی پیش آخرین کلاسم سه شنبه بود و از همون روز که اومدم خونه یکی از بچه های دانشگاه یه کانال ساخته به اسم کراش دانشگاه و تا الان حدود ۲k ممبر داره و ازون روز کلی من سرگرم شدم با خوندن نوع کراش های خنده دار برخی دوستان و ابراز ناراحتی بعضیا مثه آگهی تبلیغاتی که من با قد و وزن فلان ترم فلان و رشته فلان موهام این رنگه بیاید روم کراش پیدا کنین :))))سوسک شم اگر دروغ بگم :)))) حالا همه اینا به کنار یه دخترم تایم داده من فلان شکلم بیاین فلان جای دانشکده بام حرف بزنین و تا الان چندنفری متقاضی دیدارش شدن :)))

حالا من فردا اولین روزیه که بعد از آغاز کانال میخوام برم دانشگاه استرس گرفتم که مثه گزارشگرا مشخصات و رنگ لباس و ظاهرم نره تو کانال انگشت نما شم یا حواسم باشه اگر کسی نگاهم کنه و گوشی دستش باشه داره آمارمو وارد کانال میکنه یا فوری فرار کنم یا باهاش برخورد فیزیکی کنم که نتونه سند کنه به کانال :))))

آدمِ گشنه

  • ۱۳:۲۲

همیشه وقتایی که سر غذا خوردن اذیت میکردم که اینو نمیخوام و اونو میخوام و ۰۰۰ پدرجان میگفت آدمِ گشنه سنگم میخوره و منم اصلا به حرفش اعتنا نمیکردم ولی از زمانی که دانشجو شدم کاملا به حرف پدر جان ایمان آوردم ۰باشد که رستگار شوم :))

 + دیروز تولدم بود ۰ روزی که واسه من مقدسه از بچگی ۰ صبحش حالم خیلی بد بود و کم مونده بود از درد جسمی گریه کنم ولی با حال بد و قرص رفتم دانشگاه و سرکلاس خوب شدم و طرفای ۷ونیم عصر رسیدم خونه در حالی که به شدت خسته بودم و با سفارش قبلی خودم پیتزا درست کردیم و به زور برادرو فرستادم کیک بگیره بعد یادش رفت شمع بخره بعد دو ساعت برادرو به زور فرستادم شمع بخره :/

شماهارو واسه تولداتون سورپرایز میکنن؟ اف بر شما نامردا :)))

شب های امتحان

  • ۰۳:۱۰

یعنی اونجوری که من شبای امتحان پای کتاب مچاله میشم و با حال نزار میگم هوووففف و جزوه رو میبندم که برم اقلا دو سه ساعت بخوابم تا زنده بمونم ، واقعا عرش خدا به لرزه در میاد و چه بسا فرشته ها هم زاری و شیون سر می دهند :))))

+اساتیدی که هی طول ترم مجبورمون میکردید جزوه بنویسیم و دست درد میگرفتیم و چاپی نمیدادین و حالا ما جزوه هامون توی دفترها و برگه های مختلف و توی گوشیمونه ، فقط برید از خدا بترسید ۰جاست دیس :/

شاهکاره :)))

  • ۰۰:۴۹

اومدم یکی از فیلمایی که پسرای ترم بالایی از آزمایشگاه گرفتن رو ببینم توی یکیش پسره از استاد میپرسه که این نمونه که الان گذاشتین سانتریفیوژ شه مال سکشن قبلِ؟ آخه گفتین باید ۴،۵ساعت بمونه توی فریزر بعد سانتریفیوژ شه۰استاد میگه آره این فریزر مال مرحله قبله اما ما الان ۵ دقیقه گذاشتیمش ولی گفتیم شما فکر کنید ۵ ساعت مونده۰بعد پسره میگه نتیجه میده استاد؟ بعد استاد با استیصال میگه ببینیم۰۰۰ و دست هاشو به حالت نمیدونم از هم دور میکنه :)))))

یعنی منفجر شدم:)))

ما ۵ دقیقه گذاشتیم اما شما فکر کنید ۵ساعت مونده :))))

لابد تهشم انتظار داری فکر کنن نتیجه ی درست هم گرفتن :)) :/

آخه انقد خواب آور؟؟؟!!

  • ۰۱:۰۵

قطعا استاد اکولوژی بعدها از من به عنوان دانشجویی که همیشه سر کلاس چرت میزد یاد خواهد کرد :)))

اخه درس انقد کسل کننده و خواب آور؟ فکر کن من سر کلاسِ قبلش کاملا هوشیارم بعد سر کلاس این درس که میشینم یعنی میخوام بمیرم از خواب ۰جالبه که تنها منم اینجور نیستم و دوستمم اینجوره۰ واقعا سر درسش هی با خودم کلنجار میرم خودمو نیشگون میگیرم قبلش آهنگ گوش میدم هی این پا و اون پا میکنم سر آخر درحالی که سرم خیره به کتابه یهو چرتم پاره میشه و سرمو میارم بالا و میبینم استاد  درحالی که داره نگاهی بهم میکنه و توضیح میده و تو نگاهش اینه که آخه چرا انقد سر کلاس من چرت میزنی تو ؟؟؟؟ احساس شرمساری عمیقی در من نفوذ میکنه۰استاد شرمنده باور کن اصلا نمیتونم مقاومت کنم۰ای کاش شبا که خوابم نمیبره بیای واسم این درسو توضیح بدی ۰قول میدم راحت و زود بخوابم :))))

۱ ۲ ۳
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan