کلیسا روندگانیم

  • ۱۴:۴۲

من از وقتی یادمه نسبت به کشف و فهمیدن همه چیز کنجکاو بودم۰درست از زمانی که بچه بودم و فهمیدم کلیسا و جاهای مذهبی ادیان دیگه توی شهر وجود داره دوست داشتم بتونم از نزدیک ببینم این مکان هارو و همیشه واسم جالب بوده۰چون همیشه معتقدم به حرفی که خدا توی قرآنش زده که در زمین خدا گردش کنید و ببینید و تفکر کنید۰

وقتی داداش اومد و گفت که تونسته تو یه مراسم فرهنگی کشیش کلیسارو ببینه و باهاش هماهنگ کنه که بتونیم بریم ببینیم اونجارو انقدر ذوق کردم که به سختی شب خوابم برد و صبحم خیلی زود پاشدم چون از آرزوهام بود ولی فقط توی فیلما دیده بودم :دی

اولش که رسیدیم جلوی در کلیسا زنگ زدیم به تلفن کشیش که درو واسمون باز کنه چون یه کم انگاری سخت اعتماد میکنن هرکسی وارد شه و ۰۰۰

کشیش یه آقای مسن سفید و بور و به شدت خوش برخورد بود ۰در کلیسا شبیه در خونه های معمولی بود ولی بالا و روی در علامت صلیب بود۰

یه حیاط بزرگ داشت که سمت راستش بالای ساختمون ناقوس کلیسا بود که گفت زمان اعیاد و نمازهاشون به صدا در میاد۰انتهای حیاطش هم یه باغچه پر از گل بود که مجسمه ی حضرت مریم بالاش بود و سمت راستش یه جای فلزی بود که روش شمع روشن میکردن۰بعد سمت چپ مجسمه روی دیوارش چندتا کاشی سرامیک بود که به دیوار میخ کرده بودن که میگفت مردم نذر میکنن و وقتی حاجتشون برآورده میشه میان و اینارو اهدا میکنن۰ روشون نوشته بود حضرت مریم از تو سپاسگزارم و پایینش مخفف اسمشون بود۰

1 - 2 - 3 

داخل کلیسا هم که نیمکت های چوبی و محراب قشنگش بود و دورتادورش هم تابلوهای نقاشی بود از مراحل به صلیب کشیدن حضرت عیسی۰ یه تابلوی نقاشی بزرگ هم بود که متعلق به شمعون بود که میگفت انگاری کشیش مسیحی بوده ولی زرتشتی ها مجبورش میکنن زرتشتی بشه قبول نمیکنه و میکشنش واسه همین هم توی تابلو پاش روی یه مار سیاه بود یعنی گول شیطان رو نخورده۰

1 - 2 - 3 - 4 - 5

من خیلی دوست داشتم عکس هایی که خودم گرفتم رو بذارم ولی متاسفانه خیلی تاکید داشت که عکس ها رو فضای مجازی نذارید چون انگاری میترسیدن واسشون بد شه یا فکر کنن اینا خواستن تبلیغ مذهبی کنن چون همچین اجازه ای ندارن ۰حتی یه برگه هایی بود اجازه نداد ببریم بخونیم چی توش نوشته میگفت خواستین عکس بگیرین بخونین بعد پاک کنین ۰ واسه همینم مجبور شدم عکس هایی که از گوگل تونستم پیدا کنم رو بذارم۰

بعدش یه سری توضیحات راجع به کلیسا داد و گفت اگر سوالی دارین بپرسین ۰ بچه ها چندتا سوال پرسیدن بعدش من سوالمو پرسیدم چون یه چیزی بود که همیشه توی ذهنم بود و دلم میخواست بدونم خودشون راجع بهش چی میگن۰

ازش پرسیدم که همیشه به ما گفتن که کتاب مسیحی ها در طی تاریخ توی حکومت های مختلف تغییر کرده و هرحکومتی به دلخواه خودش اومده و کتاب رو بازنویسی کرده و چندین کتاب وجود داره ، اینا حقیقت داره؟ 

گفت که تا حدودی حرفت درسته اما همه ی حقیقت نیست چون اصول دین هیچ وقت تغییر نکرده ولی یه سری قوانین رو نسبت به زمانه ی خودشون تغییر دادن مثلا توی مسیحیت طلاق وجود نداره ولی چون نیاز زمانه س ، اسقف این رو اضافه کرده و اینکه حضرت مسیح خودش کتابی نداشته و ۴ تا از شاگرداش هر آنچه میفهمیدن رو مینوشتن (اینجا یادم افتاد که راست میگه چون معجزه ی حضرت محمد قرآن بود ) 

بعدش پرسیدم یعنی توی این کتاب ها امکان داره جایی با هم تناقض داشته باشن؟ گفت که توی اصول دین نه ، همه یک حرف رو میزنن ولی اگر تفاوتی باشه توی قوانینه۰

من حس کردم ممکنه شبیه مرجع تقلیدهای مختلف ما باشه با صحبت هاش که هرکسی یه جوری میگه اعمال رو انجام بدین ولی اصل دین یکی هست ۰ من اطلاعاتم کامل نیست برا همین صحت گفته هام رو تایید نمیکنم۰

بعد از سوالام بهش گفتم راستش من چندین ساله دوس داشتم بیام و کلیسارو از نزدیک ببینم ولی تا به حال پیش نیومده بود و من خودم علاقه دارم راجع به ادیان مختلف بدونم ۰گفت که خیلی خوبه ولی یه چیزو یادت باشه هیچ وقت استناد نکن که فلانی اینو گفت پس درسته ۰ برو و خودت تحقیق و مطالعه کن و حقیقت رو پیدا کن۰

  • ۲۴۹
آسـوکـآ آآ
چقدر خوب
ما هم تو شهرمون دو تا کلیسای گویا فعال داریم و یه کلیسای گویا غیرفعال
هیچوقت درشون باز نیست
من همیشه دوست داشتم برم از نزدیک نوع عبادتشون رو ببینم...
آره خیلی جالبه۰
باید خود مسئولش رو پیدا کنین چون انگاری راحت نیستن هرکسی بیاد ۰
ازش پرسیدیم ماهم گفتیم میشه موقع عبادت ها بیایم ؟گفت نه من همچین اجازه ای ندارم ۰به همون دلایلی که گفتم متاسفانه۰
** دلژین **
کلیسای میناس ؟؟؟ 
نه مارشمعون اسمش بود ۰به اسم همون شهیدی که تابلوش رو زده بودن۰
فرشته ...
چه جالب، من خیلی دوست داشتم برم توی کلیسای گریگوری ولی نمیشه متاسفانه پلمپش کردن:(
کلا دیدن و فهمیدن راجع به دین‌ها و مذاهب دیگه خیلی جالبه:)
آره خیلی جالبه دیدن و فهمیدن و فکر کردن ۰
یه جورایی سفر توی تاریخه :)
پسر از جنس پدر
علاقه پیدا کردم یه روز برم کلیسا پیدا کنم برم داخلش رو ببینم . تجربه خوبی بود تشکر .
اره خیلی تجربه ی خوب و جالبی بود :)
خواهش میکنم :)
Pary darya
من الان متوجه شدم شماهمونی هستین که توی اینستاگرام فالوکردم ولی نمیدونم کودوم بلاگربوده:دی
خب الان شما کدومی ؟ :))
منم خیلی از بلاگرا رو دنبال میکنم ولی نمیدونم کین و فرصت نمیکنم برم تک تک بپرسم تو کی هستی :دی
یک آشنا
انجیل رو هم بخون ! 
خیلی جالبه 
اتفاقا خیلی دوس دارم بخونم ولی خب با خودم عهد کردم هر وقت قرآنو کامل با معنی خوندم برم سراغ بقیه ۰
یک آشنا
پس شروع کن دیگه :/
در تلاشم هنوز :دی
چشم حتما :دی
حاج مهدی
من که یه مدت پاتوقم بود میرفتم کلیسای معروفی که دم پل کریمخان تهرانه.کشیش‌شونم میفهمید ولی چیزی نمیگفت. خیلی دوس دارم مراسم عبادی یکشنبه‌شون رو شرکت کنم. این یکی رو ظاهرا خیلی محکم و قرص اجازه نمیدن غیرمسیحی‌ها شرکت کنن. ببینیم کی توفیق میشه
خیلی فضای جالب و خوبیه:)
اجازه نمیدن مراسم هاشون رو ببینیم چون اینجور که از حرف های این کشیش متوجه شدیم ممکنه براشون دردسر بشه بهشون بگن شما خواستین دین رو تبلیغ کنین و ۰۰۰ چون گفت منکه مشکلی ندارم ولی خب نمیشه متاسفانه۰
ایشالا بشه ببینیم :)
ft LALE
کلسیای ما دقیقا روبروی کلاسمه 
اما هیچ وقت ندیدم رفت و آمدی باشه 
یبار دوستم میخواست بره یکی بهش گفت میگیرنت منکه نفهمیدم چرا باید بگیرنش  که میخواد بره کلیسا ببینه
خب در حالت عادی جز اعیاد و نوروز انگاری واسه ی خودشون فقط درو باز میکنن۰مثل مثلا مسجد نیست که اکثر اوقات درش باز باشه۰
نه خب چه اشکال داره دیدنش ۰مگه خواسته تغییر دین بده :/

چارلی ‎‌‌‌
خیلی وقت پیش که رفته بودیم سوریه‌، کاروانمون یه سر ما رو برد تو شهر تاریخی معلولا. اونجا یه کلیسای خیلی قدیمی بود به اسم مارتقلا. مثل این کلیساهای خیلی قدیمی قرون وسطی بود، با دیوارای سنگی و تیرک‌های چوبی. خیلی حس ماجراجویانه‌ای داشت کلا. یه حوضی‌هم اونجا بود که آبش از یه چشمه میومد، و معتقد بودن آبش مقدس و شفا بخشه. متاسفانه من سنم اونقدری نبود که درباره موضوعات فرهنگی و عقیدتی پرس و جو کنم و تازه‌ اگر هم میخواستم زبانشون رو بلد نبودم. ولی تجربه خیلی جالبی بود کلا. 
 متاسفانه گروه‌های تروریستی کلی به اون شهر تاریخی آسیبی رسوندن بعدا و حتی اون کلیسا رو هم تخریب کردن :(

+ مارتقلا اسم یه قدیسه بوده که دختر یه پادشاه بوده، چون به حضرت مسیح ایمان میاره مورد تعقیب قرار میگیره و به یه کوهی پناه میاره. به قدرت خدا کوه میشکافه و اون از میانش عبور میکنه تا میرسه به یه غاری. تا آخر عمرش هم تو اون غار میمونه. اون کوه شکافته شده هم دیدیم ما حتی :)
وای چقدر جالب بوده :)
عکس نگرفتین؟؟
من کلا خیلی واسم این چیزا جذابه و خیلی دوس دارم ببینم و بدونم راجع بهشون۰یه جورایی انگاری سفر در زمان و تاریخه :)
مرسی از اطلاعاتی که دادی :)
چارلی ‎‌‌‌
نه راستش خیلی اون موقع تو کار عکس نبودم من D:
حیف شد وگرنه الان سند تاریخی داشتین از چیزی که دیگه وجود نداره :دی
چارلی ‎‌‌‌
ای بابا میتونستم بفروشم عکسا رو حتی :))))
هیچوقت ذهن اقتصادی نداشتم من D:
آره واقعا الان کلی پول نصیبت میشد :))

هانا :)
سلام:)
خیلیی خیلی پست جذااابی بود چون منم همیشه دلم میخواست برم کلیسا و از نزدیک همه چیو ببینم:) وااایی خوش به حالت
راستی نمیشه وانمود کرد مسیحی هستی یا هرچی بعد بری عباداتشونو ببینی؟؟ بنظرم خیلی جذابه 
یه روز دایی م گفت حتما درمورد دین های مختلف بخون اما لازم نیست دینت رو تغییر بدی فقط اگاهی ت رو بالا ببر:)

من درباره بودایی اینا خوندم چیزی که برداشت کردم در مورد یکی از ادیانشون این بود که اون مجسمه هر کدوم یه نمادن به این معنی نیست که اونارو میپرستن به عنوان خدا:)
سلام ۰مرسی عزیزم:)
راستش توی شهر ما تعدادشون اونقدری زیاد نیست که بشه همچین کاری کرد چون میشناسن همدیگه رو ولی خب مثلا توی تهران شاید بشه ولی خب ممکنه لو بره ادم نمیدونم :دی
اره دونستن و اینکه ادم اطلاعاتش رو بالا ببره ضرر که نداره خیلی هم خوبه :)
Nelii 💉📚
چه تجربه ی خوبی:)
یکی از آرزوهام اینه بتونم یه مدت تو جمع مذهبی هر دینی زندگی کنم و بتونم از جزییات زندگی و آداب و قوانینشون باخبر بشم:)
آره خیلی خوب بود :)
آره خیلی جذابه دیدن تفاوت ها و رسوم مختلف :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan