خواب های ادامه دار

  • ۱۳:۴۴

نمیدونم بقیه آدما هم اینجورین یا نه ۰۰۰

من چندتا خواب دارم که یه سری مکان های ساختگین که توی بیداری هیچ وقت ندیدمشون ۰ توی شهرهای دیگه ن انگار ولی هرچی که هست تاحالا اونجاها نرفتم ۰۰۰

مثلا دیشب رفتم به همون کتابخونه ی همیشگی که یه کیف دوشی چرم که جلوش طرح خوشگل داشت و نشونش کرده بودم که یه بار با مامان برم بخرمش واسه مهر ولی اینبار با دو تا از دوستام رفتم ۰ اینبارم پیداش کردم ، دیدمش بین کیف های دیگه ولی دوستام حواسمو سمت موهام پرت کردن و همین که سر برگردوندم دیگه نبود ۰ هی رفتم و باز اومدم ۰ بقیه غرفه ها رو گشتم ولی نبود که نبود ۰ وقتی فروشنده سرش خلوت شد گفتم بازم از این کیف دارین؟ گفت نه دیگه تموم شدن ، دیگه هم نمیاریم ۰ منم ناراحت شدم ۰ گفتم خب حداقل از رو بقیه کیف ها نگاه کنین مارکشو ، سایتشو بهم بگین خودم بخرم۰۰۰ بعد این تیکه نمیدونم چرا گاج اومد وسط گفت تخفیف ۴۰ درصد دارن :|

آها راستی توی بازار شمال هم رفتم جایی که تاحالا نرفتم و خیلی دوس دارم برم ۰ چقدر چیزای باحالی داشتن تو بازارشون ۰ اسب آبی خشک شده هم بود :))

یه جای دیگه هم رفتم که از قبل دیده بودمش و هرازگاهی بهش سر میزنم ۰ یه فروشگاه صنایع دستی که تو حیاطش پر از درختای پرتقال بود ۰ درخت ها پر از پرتقالای رسیده بودن و درخت ها هم در سبزترین حالت ممکن ۰ اینجا هم مسافر بودیم و مامان میخواست یادگاری یه چیزی بخره واسم ۰ منم یه دستبند بافت دیدم که ازش خوشم اومد اما همینکه دستمو بردم که ورش دارم یهو تمام دستبندا ریخت رو زمین ۰ رفتم جمعشون کردم گذاشتم جاش ولی دیگه اون دستبندو ندیدم۰۰۰

+ فیلم inception رو که دیدم دارم فکر میکنم نکنه برعکس باشه اونجا واقعی باشه اینجا خواب یا کلی احتمال دیگه۰۰۰

  • ۱۳۲

ایتالیا

  • ۱۲:۱۲

در راستای سلسله خواب هام اینبار خیلی شیک میرفتم فرودگاه از خط بازرسی عبور میکردم و میرفتم کشور دیگه :دی

دو سه تا کشور رفتم ولی ایتالیا رو خوب یادمه که رفتم بالای بام کلیسا به اون عظمت و از اون بالا منظره ی پایین رو نگاه میکردم و چقدر حس خوبی بود :)

تازه چقدرم شاکی بودم میگفتم من فقط یه ظهر تا شب تو ایتالیا موندم ولی دوستم از اونجا رفت آلمان اما من اومدم خونه :)))

  • ۱۰۴

نیویورک !!!

  • ۰۲:۵۸

دو شبِ که با فاصله ی چند روز خواب میبینم توی خارج از کشورم توی یک شهر نزدیک نیویورک و من دارم توی شهر پرس و جو میکنم باهاشون انگلیسی سلیس !!! صحبت میکنم و توی ذهنم متوجه میشم دارم چی میگم و حس خودخفن پنداری هم توی خواب دارم :))) بعد واقعا اونجا مثله فیلماس واقعا خارجه۰حتی ماشین پلیساشونم هموناس جاده هاشون آدماش کلا همه چی۰حالا دیشب تو خوابم داداش کوچیکمم بود بعد یه دختر بود که رفتم به انگلیسی باش صحبت کردم که از کدوم مسیر برم که میرسم به نیویورک بعدش که راهنماییم کرد رفتم پیش داداشم گفتم حال کردی چطور انگلیسی حرف زدم؟فهمیدی اصن چی گفتم؟بعد داداشم گفت بابا آسون بود چی گفتی مگه منم بلدم بعد من ایشش وار نگاش کردم :)))

توی خوابم نمیدونم چرا میدونم که نیویورک بعدش ایرانه۰یعنی برای رفتن به ایران باید اونجا برم۰خلاصه ما بدون هزینه و ویزا و خرجای چند میلیونی سفر میکنیم داداچ :))))

پرواز

  • ۱۸:۳۵

دیشب خواب دیدم بخشی از دنیا جنگ بود. انگار الان نبود و چندین سال بعد بود و یه عده آدم ها تونستن خودشونو بالای یه برج برسونن و ازونجا خودشون قدرت پرواز داشتن ولی من نداشتم برا همین یه دختری که انگاری دوستم بود منو بغل کرده بود و من همراه اون پرواز میکردم ۰از بالا شهرای مختلف و حتی کشورهای مختلف رو میدیدم حتی کشورهارو از روی بناهای معروفشون تشخیص میدادم که عه این فلان کشوره ۰به حالت ایستاده پرواز میکردیم بدون بال و هیچی و روی یه برج دیگه توی اروپا فرود اومدیم ما و همون آدم های دیگه و من چون پاهام خیلی روی هوا مونده بود درد گرفته بود برا همین صندلی آورد که مثه یه عده دیگه رو صندلی به پرواز ادامه بدم :/

در هر صورت بار اول بود که پرواز رو تجربه کردم بدون هواپیما و خیلی حس خوبی داشت:)

  • ۱۰۵
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan