یکم فخر بفروشم واستون ؟ :)))

  • ۲۳:۰۱

چندماه پیش یکی دوروزی لینک پیام ناشناس گذاشته بودم اینستام که فقط دوستامن بعد یکی از دوستای دانشگاهم واسم نوشت منم بعدش برش داشتم چون جوابمو گرفتم :)))

آقاهه منظورش مسئوله ثبت نامه چون باهام فرانسه حرف زد وقتی فهمید چی میخوندم جوگیر شد :))

واویلا :))))

  • ۰۰:۲۷

من هفته ی پیش آخرین کلاسم سه شنبه بود و از همون روز که اومدم خونه یکی از بچه های دانشگاه یه کانال ساخته به اسم کراش دانشگاه و تا الان حدود ۲k ممبر داره و ازون روز کلی من سرگرم شدم با خوندن نوع کراش های خنده دار برخی دوستان و ابراز ناراحتی بعضیا مثه آگهی تبلیغاتی که من با قد و وزن فلان ترم فلان و رشته فلان موهام این رنگه بیاید روم کراش پیدا کنین :))))سوسک شم اگر دروغ بگم :)))) حالا همه اینا به کنار یه دخترم تایم داده من فلان شکلم بیاین فلان جای دانشکده بام حرف بزنین و تا الان چندنفری متقاضی دیدارش شدن :)))

حالا من فردا اولین روزیه که بعد از آغاز کانال میخوام برم دانشگاه استرس گرفتم که مثه گزارشگرا مشخصات و رنگ لباس و ظاهرم نره تو کانال انگشت نما شم یا حواسم باشه اگر کسی نگاهم کنه و گوشی دستش باشه داره آمارمو وارد کانال میکنه یا فوری فرار کنم یا باهاش برخورد فیزیکی کنم که نتونه سند کنه به کانال :))))

آدمِ گشنه

  • ۱۳:۲۲

همیشه وقتایی که سر غذا خوردن اذیت میکردم که اینو نمیخوام و اونو میخوام و ۰۰۰ پدرجان میگفت آدمِ گشنه سنگم میخوره و منم اصلا به حرفش اعتنا نمیکردم ولی از زمانی که دانشجو شدم کاملا به حرف پدر جان ایمان آوردم ۰باشد که رستگار شوم :))

 + دیروز تولدم بود ۰ روزی که واسه من مقدسه از بچگی ۰ صبحش حالم خیلی بد بود و کم مونده بود از درد جسمی گریه کنم ولی با حال بد و قرص رفتم دانشگاه و سرکلاس خوب شدم و طرفای ۷ونیم عصر رسیدم خونه در حالی که به شدت خسته بودم و با سفارش قبلی خودم پیتزا درست کردیم و به زور برادرو فرستادم کیک بگیره بعد یادش رفت شمع بخره بعد دو ساعت برادرو به زور فرستادم شمع بخره :/

شماهارو واسه تولداتون سورپرایز میکنن؟ اف بر شما نامردا :)))

اپ دلخواه

  • ۱۵:۴۶

هرچقدر هم که علم پیشرفت کنه بازم تا زمانی که اپی ساخته نشه که بتونه چراغ اتاقو خاموش کنه که مجبور نباشی از تو خواب پاشی چراغو خاموش کنی و بتونه دره اتاقم ببنده و دکمه آیفونم بزنه در کوچه باز شه من هنوز راضی نیستم۰این از من :/

شب های امتحان

  • ۰۳:۱۰

یعنی اونجوری که من شبای امتحان پای کتاب مچاله میشم و با حال نزار میگم هوووففف و جزوه رو میبندم که برم اقلا دو سه ساعت بخوابم تا زنده بمونم ، واقعا عرش خدا به لرزه در میاد و چه بسا فرشته ها هم زاری و شیون سر می دهند :))))

+اساتیدی که هی طول ترم مجبورمون میکردید جزوه بنویسیم و دست درد میگرفتیم و چاپی نمیدادین و حالا ما جزوه هامون توی دفترها و برگه های مختلف و توی گوشیمونه ، فقط برید از خدا بترسید ۰جاست دیس :/

شاهکاره :)))

  • ۰۰:۴۹

اومدم یکی از فیلمایی که پسرای ترم بالایی از آزمایشگاه گرفتن رو ببینم توی یکیش پسره از استاد میپرسه که این نمونه که الان گذاشتین سانتریفیوژ شه مال سکشن قبلِ؟ آخه گفتین باید ۴،۵ساعت بمونه توی فریزر بعد سانتریفیوژ شه۰استاد میگه آره این فریزر مال مرحله قبله اما ما الان ۵ دقیقه گذاشتیمش ولی گفتیم شما فکر کنید ۵ ساعت مونده۰بعد پسره میگه نتیجه میده استاد؟ بعد استاد با استیصال میگه ببینیم۰۰۰ و دست هاشو به حالت نمیدونم از هم دور میکنه :)))))

یعنی منفجر شدم:)))

ما ۵ دقیقه گذاشتیم اما شما فکر کنید ۵ساعت مونده :))))

لابد تهشم انتظار داری فکر کنن نتیجه ی درست هم گرفتن :)) :/

روز تولدم

  • ۰۲:۲۶

همیشه فکر میکردم روز تولدم فقط مال خودمه۰یجور قداست خاصی برام داشت مثله اسمم تا زمانی که توی راهنمایی دوستای صمیم اسمشون مثه من بود و تو دبیرستان یه سال ۴تفر تو یه کلاس یه اسم رو داشتیم۰حالا تاریخ تولدم هم تا سه چهارسال پیش که اتفاقی زمان بلاگفا رفتم پروفایل آقای رایمون رو خوندم شگفت زده شدم که دیدم روز و ماه و سال تولدمون یکیه و قداست تاریخ تولدم که فقط ماله منه از بین رفت :/ هنوزم وقتی روز تولدم میبینم اون پست میذاره توی وبلاگ و اینستاش دلم میخواد بگم این روز تولد منه حق نداری تصاحبش کنی :/ 

میدونم خیلیا تو یه روز به دنیا میان ولی خب نمیخوام چرا باید یکیشون وب نویس باشه که تو روز تولد من به دنیا اومده باشه۰اصلا قبول نیس :( اون زمانم که ازش پرسیدم فهمیدم که من طرفای ۷ صبح به دنیا اومدم ولی کامل طرفای ۱۲ ظهر بهش گفتم من ازت بزرگترم :))) بالاخره باید زهرمو یه جا میریختم :)))

تولدم الان نیست فقط تازه که متوجه شدم مهاجرت کرده بیان داغم تازه شد :)))

مویِ سپید

  • ۱۵:۱۵

دیگه موهای سفیدم تو این سن به حدی رسیده که میتونم بگم از موی سفیدم خجالت بکش :)))

لطفا ارث که میدین چیزای خوب بدین خب :/

آخه انقد خواب آور؟؟؟!!

  • ۰۱:۰۵

قطعا استاد اکولوژی بعدها از من به عنوان دانشجویی که همیشه سر کلاس چرت میزد یاد خواهد کرد :)))

اخه درس انقد کسل کننده و خواب آور؟ فکر کن من سر کلاسِ قبلش کاملا هوشیارم بعد سر کلاس این درس که میشینم یعنی میخوام بمیرم از خواب ۰جالبه که تنها منم اینجور نیستم و دوستمم اینجوره۰ واقعا سر درسش هی با خودم کلنجار میرم خودمو نیشگون میگیرم قبلش آهنگ گوش میدم هی این پا و اون پا میکنم سر آخر درحالی که سرم خیره به کتابه یهو چرتم پاره میشه و سرمو میارم بالا و میبینم استاد  درحالی که داره نگاهی بهم میکنه و توضیح میده و تو نگاهش اینه که آخه چرا انقد سر کلاس من چرت میزنی تو ؟؟؟؟ احساس شرمساری عمیقی در من نفوذ میکنه۰استاد شرمنده باور کن اصلا نمیتونم مقاومت کنم۰ای کاش شبا که خوابم نمیبره بیای واسم این درسو توضیح بدی ۰قول میدم راحت و زود بخوابم :))))

گریه نکن

  • ۰۳:۳۳

یادمه دبستان که بودم یه ضبط مشکی دوبانده داشتیم که نوار کاست میخورد۰بعضی وقتا که گریه میکردم داداش کوچیکه آهنگ گریه نکن ابی یا گریه کن سیاوش قمیشی رو میذاشت با صدای بلند منم تا وسطای آهنگ گریه مو ادامه میدادم ولی چون از بچگی عاشق موسیقی بودم ساکت میشدم گوش بدم به آهنگ گریه م رو یادم میرفت :))))

حالا امشب اتفاقی وسط گریه کردن آهنگ گریه نکن ابی رو دیدم و پلی کردم و مثه بچگیا تونست گریه ی منو بند بیاره۰برام عجیب بود :دی

۱ ۲ ۳
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan