کابوس تکراری

  • ۰۱:۴۰

هرچند وقتی خواب میبینم توی ماشین نشستم خودم تنهام یهو ماشین شروع به حرکت میکنه یا در حین حرکتم بلد نیستم ماشینو نگه دارم هی فرمونو میپیچونم که به در و دیوار و ماشینا دیگه نخورم یا ترمز میگیرم ولی نمی ایسته ماشین۰بعضی وقتا میزنمش تو جدول تا وایسه۰امروز که شاهکار بود صندلی عقب نشسته بودم یهو ماشین شروع به حرکت کرد از عقب خم شده بودم جلو فرمونو میپیچوندم که نزنم تو ماشینی که جلوم پارکه ولی هی داشتم بهش نزدیک میشدم که از ترس از خواب پریدم ولی تو خواب هی فکر میکردم چطوری دستی بکشم ماشین وایسه؟واقعا دیگه تصمیمم جدی شد برم رانندگی یاد بگیرم آخه چه وضعشه یه دستی بلد نیستم بکشم ۰ای بابا :دی

از سری آرزوهای فصل سرما

  • ۲۲:۵۴

قطعا من آرزوهای خیلی مهم تری دارم ولی چندتاش که به نظر کوچیک میاد اما واقعا توی زندگی روزمره م مهمه و تاثیر گذار ،که شامل اینا میشه:

۱_ای کاش بشریت یه بخاری همراه غیر مشتعل (که وقتی همراهته خودت و لباست نسوزین) کشف میکرد که میشد با خودم ببرمش همه جا که در حالی که دارم توی هوای سرد و یخ راه میرم گرم باشم:دی آخه لباسو کاپشن دیگه کفاف این یخبندون رو نمیده و واقعا سرده و من کاملا منجمد میشم۰

۲_ای کاش یه وسیله گرم کشف میکرد همون بشریت که به صورتم وصل باشه و بینیم و فکم انقدر قرمز و یخ نشن و بینیم آبریزش نگیره از سرما۰

۳_اصلا ای کاش دستشویی خونمون که تو حیاطه بخاری داشت و اون بخاری همراهم کشف شده بود که من از در هال تا دستشویی رو توی حیاط ندوم و هی دستشویی هامو دوتا یکی و چه بسا گاهی چندتا یکی نکنم که کمتر برم توی یخبندون:/

و در آخر بگم که هوا بس ناجوانمردانه سرد است،تو در بگشا(البته هوا سرده انقد درارو وا نذارین توروخدا یخ زدیم۰اه:/ )

خب عینک بزن:/

  • ۱۲:۰۷

چندروز پیش حوالی ساعت ۱۲ظهر توی مسیر دانشگاه به خونه بودم اومدم از خیابون رد بشم دیدم یه موتور میخواد رد شه که پشتشم بار بسته.ایستادم وسط خیابون تا رد بشه ولی آفتاب مستقیم تو چشمم بود به خاطر همین چشمامو ریز کرده بودم و اخمالو شده بودم .در همین حین که موتوریه از جلوم رد میشد با جدیت گفت خب عینک بزن !!!و رفت۰من اولش چند ثانیه شوک شدم بعدش ترکیدم از خنده گفتم راست میگه ها۰بازم دمش گرم توصیه های بهداشتی میکنه:دی

جا داره عرض کنم دوست موتورسوار، بنده تا چندماه آینده از نظر مالی ۴هیچ عقبم و فعلا پول خریدن عینک مارک رو ندارم۰با تشکر:دی

استشمام سم کشنده س؟ :دی

  • ۱۸:۰۳

یه تابستون بود.همراه بابام رفته بودم خونه قدیمی مون .مستاجر رفته بودو بابا واسه سرکشی خونه میخواست وسایلو چک کنه برا تسویه حسابو...

منم راهنمایی یا دبستان بودم اومدم باهاش بالا و همینطور که اون مشغول بود رفتم دره کابینتو باز کردم دیدم  یه دبه ی پلاستیکی ماته دربسته هست که مشخص بود پر از یه پودره .از کنجکاوی فوری درشو وا کردم(نمیدونم دقیقا میخواستم چیو کشف کنم:دی)یک دفعه یه بوی تیزی رفت توی نفسم که سوزشو تا ته ریه هام حس کردم.فوری درشو بستم و با ترس رو به بابا گفتم :بابا این چیه اینجا گذاشته س؟

بابا:این سمه خطرناکه درشو وا نکنیا...

من::////////

خلاصه تا چند دقیقه خیره شدم بودم به اون پودره و هر لحظه منتظر بودم یه بلایی سرم بیاد:))))

۱ ۲ ۳
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan