آغاز مشاوره

  • ۱۶:۱۲

بالاخره بعد از سالهای زیاد تونستم جلسات مشاوره م رو شروع کنم. باورت نمیشه چندتا برگه آچار پر کرد از مشکلاتم و تازه وقت نشد یه سری اتفاقا رو واسش تعریف کنم. می‌گفت تو زمختی و حتی یه دونه از این اتفاقا هم میتونه یه نفرو از پا بندازه اما تو همین زمخت و سرسخت بودنته که سرپا نگهت داشته. همین که این سالها وبلاگ نوشتی برون ریزی کردی باعث شده بتونی ادامه بدی. کلی مشکل داری ولی بازم این همه از خودت توقع داری منتقد خودتی. مثل لیوانی شدی که سرریز شده همه جا رو نم برداشته...بهم گفت آدم مهم زندگیت به جز خانواده ت کیه؟ فکر کردم فقط یه نفر به ذهنم اومد اما نگفتم. گفت این خیلی نگران کننده س که تو آدم مهم نداری. گفتم خب همینی بود که دوسش داشتم.گفت که دیگه نیست...

خوشحالم که بالاخره شروعش کردم.

  • ۴۰
بانوچـه ⠀

امیدوارم روند رو به رشدت رو اینجا بنویسی :)

مرسی عزیزم😍😘
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan