باید یکی باشه ۲

  • ۰۳:۲۶

میدونی ؟ بالاخره باید یکی باشه که اندازه ی من دیوونه باشه ۰

یکی که پایه باشه واسه دیوونه بازیام و خنده های از سر مسخره بازیم ، از جنس همون خنده های سر کلاسِ درس که هر چیزی میتونست دلیل خندمون باشه حتی یه باکتری ساده۰۰۰

یکی که قبل از اینکه دلش بخواد زنش باشم ، منو به عنوان رفیقش ببینه ۰

یکی که جلوش خودم باشم و نخوام نقش یه همسر باوقار و خانم !!! رو بازی کنم و توی نقشم فرو برم۰۰۰ باید بدونه من اگه روزی خودم نباشم دیگه روحم میمیره۰۰۰

باید بدونه من از همون نوجوونی وقتی واسه بار اول توی حدود ۱۴سالگی رفتم پارک دانشجو و ساختمون تئاتر شهر رو دیدم چقدر دلم میخواست واسه یه بارم که شده برم و تئاتر بازیگرای محبوبم رو ببینم ۰۰۰ که بعد از اون سال ، هربار که از پنجره ی هتل به بیرون خیره میشدم اولین چیزی که چشممو میگرفت تابلوی تئاتر روبروی هتل بود ۰۰۰

یکی که بدونه وقتی از کنار علوم پزشکی دانشگاه تهران رد میشدم و گالری نقاشی رو دیدم چقدر دلم پر میکشید که برم داخل ، از میون اون گل و سبزه ها رد شم و گالری رو ببینم و محو شم تو اون فضا۰۰۰

یکی که بدونه من یکی از لذت های زندگی واسم دیدن فیلم توی سینماس ۰۰۰

یکی که پایه باشه واسه دوتایی دیدن فیلم و سریالای خارجی وقتی روی کاناپه جلوی تلویزیون لم دادیم یا جلوی تلویزیون دراز کشیدیم و از سرما پتو رو تا خرخره بالا کشیدیم۰۰۰

باید یکی باشه که بدونه چقدر کنسرت رفتن واسم جذابه و بتونه هربار با گرفتن بلیط کنسرت خواننده ی محبوبم سورپرایزم کنه۰۰۰

یکی که بدونه وقتی اول بار ، پارک لاله و پارک ساعی تهران و اون حجم سرسبزی و درختایی که توی شهر خودمون رشد نمیکنن رو دیدم چقدر مجذوب اون فضاهای قشنگ شدم و چقدر دیدن بیدمجنون کنار درخت کاج وقتی کلاغا قار قار میکنن و گربه های تپل خوشرنگ بین چمن ها میچرخن و هوا یه نموره سرده واسم جذابه که دست هام رو ببرم تو جیبم و پا بکوبم روی برگای خشک و نارنجی قهوه ای که اون قدر قشنگ روی زمین جمع شدن و هربار کلی ذوق کنم و بخندم از صدای خرد شدن برگای خشک زیر پام و برام مهم نباشه به خاطر این حرکتم هی توی پیاده روهای ولیعصر جهت عوض کنم و نگاه عجیب آدمارو متوجه نشم۰۰۰

یکی که از میدون ولیعصر دستشو بگیرم و بتونم گولش بزنم که پارک لاله نزدیکه و تا بلوار کشاورز پیاده ببرمش ۰۰۰

یکی که بدونه من چقدر کتاب خوندن رو دوس دارم و چقدر کتابام واسم عزیزن۰۰۰

یکی که بدونه من یه وقتایی دلم میخواد توی سکوت و تنهایی و تاریکی ، توی اتاق تنها باشم و چندساعت توی خودم غرق شم و اینجوری آرامش بگیرم۰۰۰

باید یکی باشه که وقتی یه روز ، مثل امشب ، میزنم زیر گریه و به هق هق میوفتم ازم دلیل نخواد ۰ فقط شونه شه واسه گریه هام۰۰۰ که اگه مقاومت کردم و گفتم ولم کن ، بدونه یعنی ولم نکن ، تنهام نذار ، الان بیشتر از همیشه بهت نیاز دارم و سفت بغلم کن۰۰۰

سولانژ ...
نمیدونم چرا یاد ریچل هوس او کاردز افتادم ... من اون یکی ام که عنیقا درکت می کنم چون تک تک حرف هات علایق منن و حس و حالی که می خوام تجربشون کنم
چقدر قشنگه این حس ها :)
بهارنارنج :)
اره باید یکی باشه:)
آره باید باشه :)
اصلا مگه دست خودشه که نباشه :دی
حامد سپهر
چه دیوونه گی های شیرینی:)
اره خیلی :)
علیــ ـرضا
یکی باشه 
اوهوم
رضا `پسر از جنس پدر`
اوخه چه آرزوی بزرگی داری لذت بردم همراه با شوق  به این فک می کنم که چقدر آرزوهام بهت نزدیکه ... خش خش برگ ها نارنجی قهوه ای  وای نگو بابا نگو این پاییز کی میاد !!! چقدر نوشته هات پر از عشقه
اگه علاقه و شناخت باشه دیگه اینا خیلی بزرگ نیستن۰۰۰
ممنونم :)
سمولی :)
یکی باید باشه یکی که دستاش یه قفس نیست... هوومم

اوهوم :)
خاتون ..
بنظر من کسى که پایه دیدن فیلم ترسناک باهام و بازى کردن فیفا PS4 باشه به اپشن دیگه اى احتیاج نداره :دى
عزیزم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan