فاتحانِ پیش از این۰۰۰

  • ۱۹:۲۶

من دیر رسیده بودم۰۰۰

وقتی به آن سرزمین رسیدم به سختی میشد فهمید این همان سرزمین است ۰۰۰

همچون جنگ جهانی دوم گویی لشکر متفقین سرزمین را فتح کرده بودند ۰ تمام شهرها پر از آثارشان بود ۰ پر از آثار جنگ و ویرانی ۰ دیگر از شهرهای سرسبز و آرام پیش از جنگ خبری نبود۰۰۰

دیدن هر اثر از آن فاتحان ، همچون خنجری زهرآگین درون قلبم فرو مینشست۰۰۰ شهر حالا خالی از سکنه بود و جز هیاهوی باد صدایی شنیده نمیشد ۰ هنوز در بالای شهرها آثار دود را میشد دید۰۰۰

آنجا سرزمین مادری من نبود اما با تمام شهرها و کوچه هایش زندگی کرده بودم ۰

چه میشد کرد جز سوگواری برای سرزمینی که دیگر در آتش سوخته بود و به حالت قبل باز نمیگشت ۰۰۰

هنوز نمیدانم دیر رسیدنم بهتر از هرگز نرسیدن بود یا۰۰۰

من دیر رسیده بودم۰۰۰

حامد سپهر
دیر رسیدن همیشه بده:(
اوهوم۰۰۰
*یه خانوم گل*
کجا؟؟؟
تخیله
چارلی ‎‌‌‌
دوباره دونه به دونه آجرها گذاشته میشه و شهر پر از زندگی میشه :)
نه دیگه این درست بشو نیست :))
آسـوکـآ آآ
ای بابا ...
آره دیگه۰۰۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan