- سه شنبه ۱۱ ارديبهشت ۹۷
- ۰۰:۲۰
از اونجایی که من تا چندسال پیش خیلی لوس تشریف داشتم و وقتی خانواده بهم میگفتن فلان کار رو انجام بده و ۰۰۰خیلی وقتا ناز میکردم و میگفتم خسته م و ۰۰۰:)))
پدرجان یه وقتا سر به سرم میذاشت به شوخی دوتا جمله رو گاهی میگفت و من بعد بابا هروقت از فامیل اتفاقی این جمله هارو بشنوم هم یاد بابا میوفتم هم کلی میخندم :))
اولیش اینه :از قول منم بگو رفیقمم سوخت
درست ماجراش یادم نیست ولی انگاری دوتا دوست معتاد بی جون :دی بودن وسط آتیش گیر میوفتن بعد یکیشون هی با اون صدای معتادگونه میگه سوختمم سوختمم ۰بعد اون یکی دوستش میگه از قول منم بگو رفیقمم سوخت :)))
دومیش اینه : تو بِدَم ، بمیر و بِدَم
که ماجراش اینه:
پسری را به آهنگری بردند تا شاگردی کند، استاد گفت: "دم آهنگری را بدم!" شاگرد مدتی ایستاده، دم را دید، خسته شد؛ گفت: "استاد اجازه میدی بنشینم و بدمم؟" استاد گفت: "بنشین"
باز مدتی دمید و خسته شد، گفت: "استاد! اجازه میدی دراز بکشم و بدمم!" گفت: "دراز بکش و بدم"؛ بعد از مدتی باز خسته شد؛ گفت: "استاد اجازه میدی بخوابم و بدمم؟"
استاد گفت: "تو بدم، بمیر و بدم".:)))