ماجراهای اتوبوس واحد ۲

  • ۰۰:۴۷

پیرو پست قبل (اینجا

یعنی شما آقایون واقعا فکر میکنید چون عینک آفتابی زدید آدم نمیفهمه دارید دید میزنید و چه بسا زل زدید به خانوما ؟!!!

+خانمای عزیز توی فرهنگ شهرنشینی چیزهایی وجود داره به اسم صف و رعایت حقوق دیگران که وجدانن چیزای خیلی خوبین۰مثلا اینکه وقتی اتوبوس اومد شما میتونی آرام سوار شی و اجازه بدی قبلش اونایی که سوار اتوبوس بودن پیاده شن نه اینکه اجازه ندی کسی پیاده شه خودتو پرت کنی رو پله ها و با آرنجت بکوبی به مردم و هل بدی بقیه رو به اطراف و همزمان با پاهاتم بکوبی رو پاهاشون که بتونی بشینی فقط به خاطر هزار تومن تفاوت قیمت تاکسی و اتوبوس :/ 

+خانمای عزیز اگر دقت کنید هر صندلی از صندلی بغلی جدا هست و اینکه شما میشینی و خودتو پهن میکنی و نیمی از صندلی جفتی رو توسط دست و پاهات اشغال میکنی و هی آرنجتو میکوبی تو دل روده ی آدم اصلا انصافانه نیس۰۰۰

+با تشکر از اتوبوس واحدهای داغون و له و بدون تهویه مناسب ناوگان اتوبوس رانی کلانشهر اهواز :/

+خدایا یا پولدارم کن که با ماشینم جا به جا شم یا اتوبوسای این شهرو بی آر تی کن یا اصلا اتوبوساشو نابود کن انقد حرص نخورم :/  :(((  

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan