گاهی اوقات

  • ۰۱:۱۵
نمیدونم فقط زندگیه منه یا همه ی آدما انقدر اتفاقات عجیب غریب توی زندگیشون میفته...گاهی اوقات حس میکنم وسطه پلانی از یک فیلمم و من هم گاهی نقش اصلیم و گاهی سیاهی لشکر و نظاره گر.به کرات تونستم حرکت دوربین یا شات یا باز گرفتن دوربین رو حس کنم.گاهی دوربین از من شروع میشه و آروم میره عقب و منو وسط حجم عظیم آدما نشون میده و من دیگه دیده نمیشم.گاهی حس میکنم الانه که کارگردان کات بده یا از خواب پاشم و با لبخند وارد زندگی شادو خوشبختی عمیقم وارد شم...
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan