- پنجشنبه ۲۲ اسفند ۹۸
- ۰۱:۴۴
حسی که به اینجا دارم کاملا عوض شده. نمیدونم به چه دلیل ولی حس اعتماد به اینجارو خیلی وقته از دست دادم. از اینکه اینجارو بلاگرایی که منو بشناسن بخونن و هرگونه قضاوتی بشم بدم میاد. در واقع حس بدی میشم انگار حریم شخصیم رو از دست دادم. درسته اینجا حرف خاصی نمیزدم ولی قبلا خیلی دوست داشتم اینجا پر از بازدید باشه و همه بشناسنش ولی چند وقتیه که اصلا از دیده شدن فراریم. حتی ترجیح میدم یه جا دیگه باز کنم و ناشناس بنویسم تا هیچکس ندونه اینا حرفای منه.
آدما عوض میشن. منم عوض شدم. چند روز پیش ۲۵ ساله شدم. میگفتن دخترا توی ۲۵ سالگی دیگه شخصیتشون تثبیت میشه. لازمه بگم این شخصیت خیلی نیاز به مرمت داره. چند شب پیش عکس هامو دیدم. چقدر همه چیزم توی این چندسال تغییر کرده بود. این ۷ ۸ سال برای من حکم دیروز و امروز رو داره. انقد همه چیز بهم نزدیکه ولی این فاصله چندسال که مطرح میشه واسم باورپذیر نیست. وقتی عکسامو دیدم خنده هامو حتی عکسایی که غصه دار بودم راستش تصمیم گرفتم خودمو ببخشم. من برخلاف اینکه آدمارو راحت میبخشم و از اشتباهاتشون چشم پوشی میکنم ولی به شدت خودسرزنشگرم. بابت مسخره ترین چیزهاهم به سختی از خودم میگذرم که گاهی آزاردهنده میشه واسم.
چند روز پیش سریال 13reasons why رو دیدم. به نظرم خیلی جالب بود. میدونی باعث شد به خیلی چیزا فکر کنم. به اینکه توی هر رابطه ی انسانی کلی زاویه دید وجود داره که ما ازش بی خبریم و فقط از زاویه دید خودمون با فیلترای شخصیمون بهش نگاه و برداشت میکنیم. اینکه چه چیزایی منو اون سالها نگه داشته بود؟ حالا هم دارم ادامه ی سریال this is us رو میبینم و به نظرم این سریال هم از نظر شناخت روابط خیلی خوبه. دوتاشون رو عطیه میرزاامیری معرفی کرده بود و به نظرم خیلی خوب شد که دیدمشون.
از اول اسفند خونه بودم. در واقع امروز بعد از ۱۸ روز رفتم بیرون اونم خیلی باملاحظه. آدما داشتن زندگیشونو میکردن ولی گاهی حس میکنم انگار همه چیز خوابه. اینکه این شرایط چی قراره بشه. کلاس های مجازی دانشگاه اونم ترم آخر. کلاس های آزمایشگاهمون مدرکم . آزمون ارشد. همه چیز به هم ریخته و نمیتونم بهش فکر نکنم. چند وقتیه ساعت خواب شب و روزم معکوس شده و حسابی ضعیف شدم. دلم سکوت و آرامش میخواد مخصوصا حالا که چندوقتیه بازم کابوس میبینم...
همه چیز خوب میشه فقط باید صبور باشیم. سالهای جوونیمه یعنی این روزا...
- ۵۵