- سه شنبه ۳ ارديبهشت ۹۸
- ۰۹:۱۶
اولین بار که شب تا صبح را گریه کرده بودم وقتی بود که برای اولین بار رتبه ی کنکورم آمده بود و من ۵ صبح بعد از اعلام نتایج خوابم برده بود و حوالی هشت صبح با چشمانی پف کرده از خواب پریده بودم. اصولا من وقتی این حجم اشک میریزم که بفهمم رویاهایم در حال ویرانیست و این حق من نیست.
مثل آن شب که فلانی در جواب محبت هایم جوری با من رفتار کرد که حقم نبود و من به قدری شبش اشک ریخته بودم که قرار صبحم برای اموزش رانندگی را تمام مدت سرم پایین بود و به چهره ی مرد آموزش دهنده نگاه نمیکردم مبادا چیزی بفهمد و فکر و خیالی کند.
امروز صبح هم مدام چشمان پف کرده ام را در آینه چک میکردم. حتی در روشویی چندبار آب سرد رو روی چشمانم ریختم و دستان سرد و خیسم را روی چشمانم فشار دادم تا مثل آن فیلم پف چشمانم کم شود و شاید امروز جلوی دوستان و استادهایم کسی فکر و خیالی نکند اما هنوز هم دارم با چشمان پف دار به کلاس میرسم. برای اولین بار دلم خواست کاش روش های پنهان کردن چهره با آرایش را بلد بودم...
- ۸۶