کاش در پس هر خدانگهداری، سلامی دوباره بود...

  • ۰۲:۵۰

اگه از من بپرسی چی شده که چنین تصمیمی گرفتم راستش جواب مشخصی ندارم که بهت بدم. همون شب قبل از نوشتن خدانگهدار یه متن طولانی نوشتم که منتشر نکردم و حرف هایی از تمام زندگیم بود جز اونچه که اخیرا حالم رو بد کرده بود.

اصلا بیا تصور کن من یه لیوانم. یه لیوان که تا جایی که امکانش هست پر از آبه. اگر فقط یک قطره هم بهش اضافه کنی سرریز میکنه. میدونی من میدونم حالم نرمال نیست. این تمایل به خوابیدن و نفهمیدن. اینکه وقتی حالم خوب نیست با خودم لج میکنم و قرصم رو نمیخورم تا حالم بدتر شه. اینکه شبا غمگین و احساساتی میشم. اینکه خیلی شبا خواب ندارم و با کوچکترین چیزی میزنم زیرگریه. من میدونم اینا خوب نیست. میدونم که نباید اینجوری ادامه بدم. میدونم که باید چه کارایی بکنم تا حالم خوب شه. میدونم کارای عقب مونده م چیه. من همه چیزو میدونم اما انگار یک چیزی در من کشته شده. همون نیرویی که من رو به سمت کارهایی که باید انجام بدم سوق بده. نتیجه ش میشه اینکه خیلی وقتا پریشونم. استرس دارم. با کوچکترین اتفاق، پر از هیجان منفی میشم و خیلی چیزهای دیگه...

تصمیم گرفته بودم حرف نزنم دیگه، چون دوست ندارم حرف هام حتی ذره ای حال کسی رو بد کنه. چون چندباری هم از رفقام شنیدم که حرف هام پر از ناله شده. بنابراین اگر نوشته های من حس منفی بهتون میده لطفا اینجا رو نخونید. چون راستش من در مقابل دنیا خیلی وقت ها کاری ازم برنمیاد. توانم همین قدره‌. از من انتظار نداشته باشین همیشه بگم و بخندم و مسخره بازی در بیارم چون ازم برنمیاد. ازم انتظار نداشته باشید تا من به عنوان یه انسان به خودم حق بدم که یه وقتایی حالم بد باشه و بتونم بیام ناله کنم، نق بزنم، غر بزنم اصلا جار بزنم حالم بده...

 قطعا این پست خوبی برای شروع سال نو نیست ولی خب بازم باید بگم من اینم. امیدوارم یه روزایی بیاد که احساس خوشبختی کنم بیام از اتفاقات خوب واستون بگم. 

راستی گواهینامه گرفتم. هنوز نیومده و نمیگم چه سختی ها و اتفاقاتی افتاد ولی بخش خوبش اینه که قبول شدم و این اتفاق خوبیه و باعث شد فوبیای تصادفی که توی وجودم بود تا حد زیادی کم بشه و دیگه مثل سابق از سفرهای جاده ای وحشت ندارم و این اتفاق قشنگتریه.

چندین ماهه کسی منو بغل نکرده. آخرین نفر سمیرا بود. دو سه ماهه یه صدا توی ناخودآگاهم یه وقتایی یهویی میگه بغلم کن.

حتما نباید ازتون خدافظی کنم که بیاین نگرانم شید. اگه اینجارو دوست دارید بگین بهم. اینجوری منم...

  • ۱۵۰
آسـوکـآ آآ
چه خوب که برگشتی ❤
گواهینامه‌ت مبارک عزیزم ❤
قربونت. همیشه لطف داری بهم😊😍
مرسی😘
بهارنارنج :)
ما دوست داریم
مهسا دوست داریم
مهسا دوست داریم
دو دورو دوددو
مهسا دوست داریم
خوب شد؟:دی
آره خیلی خوبه :))))
شخصیتم مهرطلبه دیگه شما هی باید بهم توجه کنید وگرنه فکر میکنم دوسم ندارید :)))) 
منم دوست دارم عزیزم😍😘
tahi :D
مهسای قشنگ،این آشفتگی ها برای همه هست امیدوارم که هر چه زودتر حل و بتونی ازش خلاص شی♡
قشنگ خانم ما میخونیمت و کلی دوستت داریم هیچ وقت نرو و همیشه بنویس خودخواهانه س اما چیکار کنیم که خودخواهیم =))))) 
*-*
قشنگی از خودته عزیزم :*
مرسی از لطفت :)
قربونت برم مرسی بابت حرفات :*
منم دوست دارم خوشگل خانم :*
کلی بغل و بوس :دی
pary daryayi
(: مهسا :****بنویس همیشه خب؟ 
_(:*دوست داشتنی 
کلی ذوق کردم از محبتاتون :*
مرسی گلی :*
چشم:)
🦉 شباهنگ
گرفتن گواهینامه رو بهت تبریک میگم :)

+ یادم نرفته که قرار بود هدرتو تغییر بدیا!
مرسی عزیزم :)
آره ولی خب فرصت نکردم عکسشو انتخاب کنم. خودمم سیستم ندارم بتونم هدر رو توی فرمت درستش ببینم برا همین مزاحمت میشم حتما :*
فرشته ...
خوشحالم که برگشتی :)
منم گاهی فکر رفتن به سرم میزنه ولی بعدش میگم باید بمونم و بنویسم تا تو ارشیوم کنار این اه و ناله‌ها روزهای قشنگ و رسیدن‌هامم ثبت بشه، کنار گریه‌ها باید خنده‌ها هم بنویسم:)
بنویس که با هم برسیم به روزهای خوب :**
مرسی عزیزم :)
منم امیدوارم. انشالله :)
هاتف ..
عرض نکردم؟
بله شما که حسابی لطف داشتین :)
ممنونم :)
هادی خان
میخونم و پیگیر هستم.اهل زیاد حرف زدن نیستم و بیشتر میخونم ولی خب آدم یه وقت هایی دوست داره بدونه که دیده میشه.از باید و نباید های زندگیت کم کن.همین هاست که آدم رو میکشه.به خودت حق بده خیلی کارها رو بلد نباشی یا نصفه بکنی یا هرچیزی.هیچ کس کامل نیست.ما همیشه بخش های خوبِ بقیه رو میبینم و قسمت های تاریکِ کسی رو نمیبینم.یک بار یک آهنگ فرانسوی گذاشته بودی همین جا.خیلی گوشش دادم و اصلا می آمدم همینجا که اون آهنگ را گوش کنم.حال من را یک بار خوب کردی و همین کافیست فک کنم برای اینکه دوست باشیم.بیشتر بنویس و حرف رفتن نزن.یک روز بی انتحاب همه میرویم.فعلا بمان و بیشتر برایمان بنویس.
ممنونم :)
چقدر خوب که تونستم حالت رو خوب کنم :)
دقیقا من خیلی خودم رو قضاوت میکنم. حتی خیلی اوقات به خودم حق نمیدم که نرمال انسان باشم و همین ها آزارم میده...
ممنون که هستین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan