کوه باش و دل نبند

  • ۱۷:۲۱

۱_ آیدا پرسید چندسالت شده؟ ۲۵؟ گفتم نهه آمادگیشو ندارم نگوو تازه ۲۴ شدم... گفت منم به ۲۱ عادت کرده بودم و حالا ۲۲ برام غریبه.

۲_راستش تا این سن دیگه تا حد زیادی خودم رو میشناسم... میدونم چه چیزایی رو دوست دارم یا ندارم، میدونم وقتی میخوام از خودم دفاع کنم یکم صدام بلند میشه و اگر طولانی بشه یهو بغض میکنم و نمیتونم حرف بزنم و میزنم زیر گریه... میدونم توی ابراز احساس زبونی به شدت ضعیفم. میدونم واسه آدمایی که دوست دارم، بخشنده ترین و مهربون ترینم حتی اگر به ضرر خودم تموم شه. میدونم در روز چندساعتی رو نیاز دارم برم تو اتاقم و تنها باشم و اگر چراغ خاموش باشه هم که چه بهتر... میدونم یه وقتایی غمگین ترین میشم همونقدر که میتونم شاد و‌‌‌ خندون باشم و به همه لبخند بزنم و روی خوش نشون بدم. میدونم برای اینکه آدمارو واسه ی همیشه تو زندگیم نگه دارم نباید زیاد بهشون نزدیک بشم و خیلی چیزهای دیگه... 

۳_ آهنگ لحظه های معین رو من عاشقم. یادمه از بچگی که ویدیوش رو دیدم چقدر توی ذهنم حک شده بود و این همه سال یادم مونده بود. همیشه دلم میخواست یه روز اینجوری عاشق یه نفر بشم...

۴_ سوار تاکسی شدم که برم دانشگاه. کنارم یه دختر در حال موز خوردن بود. پرسید امروز چی داری؟ بهش گفتم. راجع به درس ها و استادهامون پرسید و در حالی که جوابش رو میدادم همش فکر میکردم این دختر قیافش آشناست ولی نه سر کلاس هام دیدمش نه اینکه حتی اولش مطمئن بودم رشته ی من درس میخونه. اسمم رو هم بلد بود شبیه تموم دخترهایی که توی مسیر یا خود دانشگاه منو میشناختن و حتی میدونستن با من چه کلاس هایی داشتن و من یادم نمیومد یا نمیشناختمشون. درست سه ساعت بعد توی سلف یادم اومد که سه سال پیش روز ثبت نام دیده بودمش و چون که اون ظاهرا درس افتاده زیاد داشت کلاس مشترکی نداشتیم و اون حتی اسم من رو هم یادش بود...در حالی که من حتی با کلی آدم توی دانشگاه دوستم ولی نه اسمشون رو میدونم و نه حتی شمارشون رو دارم... یا من حافظه م ضعیف شده یا مردم حافظه شون قوی شده :|

  • ۸۷
هانی هستم
عادیه بابا! منم از دم در دانشکده با همه سلام علیک صمیمی داشتم ولی اسمشونو بلد نبودم! و البته اونا بلد بودن :)::)
واسم هنوزم عجیبه.
فاطمه م_
این کوه باش و دل نبند رو چند روزه می‌خوام یه پست براش برم :(
:)
جناب منزوی
بعضی از اسم ها ساده هستن و تو حافظه می مونه، اما یه عده خیلی حافظه ی قوی دارن
البته بیشتر خودم رو یادشون مونده بود و واسم سوال بود این آدما چه چیزی در من دیدن که باعث شده توی حافظه شون حتی بعد از چند سال بازم باقی بمونم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan