روابط فامیلی

  • ۰۱:۰۷

بخشی از روابط فامیلی که ازش بیزارم اونجاییه که تو مجبوری با آدمایی صلح کنی و خوب برخورد کنی که انقدر ازشون بدت میاد و بد دیدی ازشون که حتی دلت نمیخواد قیافشون رو ببینی ولی مجبوری یه جور وانمود کنی که خوشحالی از دیدنشون یا زمانی که مجبوری با آدمایی رفت و آمد کنی که از بودن باهاشون حالت بد میشه ولی بازم مجبوری که حضور داشته باشی.

+ یکی از چیزایی که همیشه برام سخته اینه که وارد جمعی از فامیل بشم و مجبور باشم با همه روبوسی کنم و دست بدم هم موقع ورود هم موقع خداحافظی :|

  • ۱۲۴
گلاویژ ...
من هربار که تو همچین موقعیتی قرار می‌گیرم یه سال از عمرم کم میشه
اصلا آدم دچار پنیک میشه :|
یه بنده خدا
اخ اخ اخ اخ
اره
حامد سپهر
آخ آخ آخ ...
یاد ارسطو پایتخت افتادم :))
یه بنده خدا
:)))
:دی
بهارنارنج :)
یعنی همه وضعشون همینه شک نکن
ولی هیچ وقت قبول نمیکنن این اجبارو تموم کنن :|
فـ ـرزاد
با اخلاقت این قانونارو بشکن
اتفاقا چون تظاهر کردن برام سخته یه وقتا میفهمن ناراحتم میشن
فـ ـرزاد
تمرکزتو بزار رو ناراحت نشدن دیگران. نه نفهمیدنشون! شایدم طول بکشه مثلا بعد چندبار دید و بازدید یه هو اخلاقتو عوض نکن که بگن یا دلخوره یا بی ادب
آره خیلی پیچیده س. مرسی
نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan