دو پاسخ...

  • ۰۲:۰۶

توی خیلی از تصمیمات زندگیم همیشه بین جواب این دوتا سوال گیر کردم...

کار عاقلانه رو انجام بدم؟ کار عاقلانه کدومه؟

اگه امروز آخرین روز زندگیم بود چی؟ حاضر بودم کاری که دلم میخواد رو انجام ندم؟

و چقدر سخته جواب دادن به این سوال ها و گرفتن تصمیم درستی که درست بودنش هم پر از ابهامه...

  • ۱۵۱
آسـوکـآ آآ
من به سوال اولی همیشه فکر می‌کنم اما در نهایت اونی که دلم میگه رو انجام میدم که درستم نیست...
من نهایت تلاشم همیشه اینه که کاری رو بکنم که قلبم میگه و به عاقلانه بودن نزدیک تره مگر اینکه کاری که دلم بگه خارج از قواعدم باشه که بهش میگم هیسسس...
فرشته ...
من خیلی کارها هست که دوست دارم انجام بدم ولی بقیه نمیذارن، خیلی‌های دیگه هم هست که چهارچوب‌های خودم و عرف مثلا نمیذارن،اما آخرش خودمو از بند این رشته‌ها آزاد میکنم، تا جوونم هم این‌کار رو میکنم...

دیروز یه چیزی خوندم خیلی جالب بود،نوشته بود:
《زمانی که بخواهید وصیت‌نامه بنویسید متوجه خواهید شد تنها کسی که از داراییتان سهمی ندارد خودتان خواهید بود ، پس از زندگیتان تا می‌توانید لذت ببرید》
تولستوی
دقیقا من هم حس پاراگراف اولت رو دارم...

چه خوبه مرسی :)
+میدونی فرشته من وقتی یادم میاد بعد از خاکسپاری بابام تمام اونایی که تو زندگیش بودن و نبودن حتی من که با زور جدام کردن ولش کردن و رفتن و گذاشتن خودش بمونه و زندگیش و کارایی که تو زندگیش کرده بود، هی میگم خب چرا ما تموم زندگیمون هی به خاطر دیگرانی که الان اطرافمون هستن و بعدا نیستن از دلمون و خواسته ها و علاقه هامون بگذریم و بشیم یکی مثل بقیه؟ بشیم یکی که همرنگ جماعت بودن رو انتخاب کرده...
ابوالفضل ...
حتی جرات ندارم بهشون فکر کنم...
اوهوم...
حامد سپهر
سوال دومی سوال اول رو نقض میکنه چون وقتی سوال اول رو میپرسی یعنی اینکه بین مثلا تصمیم عاقلانه و عاشقانه گیر کردی ،بطور مثال یه خاستگار اومده که پولداره خونه و زندگی و کار درست و حسابی داره ولی زیاد ازش خوشت نمیاد در مقابل یه نفر دیگه هست که خیلی دوستت داره ولی دانشجوعه کارش و خونه ش هنوز مشخص نیست بین اینا باید انتخاب کنی
ولی سوال دوم مثل اینه که تو هنوز نمیدونی اصلا ازدواج کردن کار درستیه یا نه
به نظرم با یه آدم مورد اعتماد که اطرافت میشناسی مشورت کن
در مورد ازدواج نبود. توی خیلی از تصمیمات زندگیم حتی تغییر رشته م این سوالا رو از خودم پرسیدم. 
من هیچ وقت نتونستم کاملا عاقلانه رفتار کنم چون به شدت احساسیم. تا زمانی که دلم چیزی یا کسی رو نخواد کارهایی که وقتی موقع علاقه برام لذت بخشه اگر دلم باهاش نباشه رنگ وظیفه داره و واسم عذاب آوره. موقع تغییر رشته م هم تصمیمی رو گرفتم که دلم میخواست و عاقلانه تر بود. بهترین راه ممکن توی زمان خودش بود و پای تمام عواقبی هم ‌که واسم داشت از همون روز اول وایسادم.
توی مثالی که زدی ازدواج عاقلانه برای من خودکشی محضه حتی اگر دیوونگی باشه.
یه بنده خدا
هییییییییی

سخته
اره خیلی...
جناب منزوی
نزاع سختی بین عقل و دل میفته
آره خیلی سخت...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan