- چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷
- ۲۳:۵۲
بعد از نبود پدرجان، من کمر همت بسته بودم به جمع آوری تک تک چیزهایی که هرچند کوچک اما اثری از پدر در آن ها بود. چرا که میترسیدم مبادا با گذر زمان از بین بروند...
اولین چیز یک برگ از آگهی ترحیم بود. همانی که وقتی بعد از چاپ به خانه آوردند و در مقابل فامیل جلویمان گذاشتند، منکه تازه آرام گرفته بودم، با دیدن آن تصویر اشک ریختم و مدام میگفتم که دروغه...
دومین چیز استکان و نعلبکی مخصوص پدر بود. همانی که این سالهای آخر مخصوص خودش شده بود. از بچگی به تقلید از پدر، اول چای را در نعلبکی میریختم تا خنک شود بعد گوشه ی قند را در چایی میزدم و چای را سر میکشیدم. عادتی که خیلی وقت است از خاطرم رفته...
سومین چیز عینک های پدر بود و مابقی چیزها شامل ساعت مچی، یادگاری هایی که از سفرهایش در دوران قبل از انقلاب به مصر و کویت و ... آورده بود شامل کارت پستال ها و کبریت های خاص مصری و سکه های کویتی و ...
هر چیز که میشد را جمع کردم و در کشوی وسایلم قایم کردم. فقط مادر از این کارم خبر داشت. گهگاهی که وسط گشتن و پیدا کردن وسایلم چشمم به نشانه ها می افتاد انگار یک ضربه ی آنی میخوردم. انگار که به زندگی با خاطراتم عادت کرده بودم و یکی می آمد در چشم هایم نگاه میکرد و میگفت: میدانستی دیگر نیست و زمانی کنارتان بوده؟ این هم نشانه ها...
بعد از چندماه تصمیم گرفتم تمام نشانه ها را در کمد بالا در گوشه ی سمت راست پنهان کنم. کنار عروسک هایی که در کودکی برایم خریده بود. کنار عکس هایش. حالا خیالم راحت است که جای نشانه ها امن است. دیگر قرار نیست نشانه هایی که نشان می دهد زمانی در کنارمان بوده از بین برود که مبادا یک روز یکی بیاید و بگوید که اصلا از اول هم نبوده و این ها همه خیالات ما بوده... اما حالا که این چیزها را مینویسم جزوه ام روی نشانه ی پدربزرگ است. میز کوچک چوبی که خودش برایمان ساخته بود. نشانه های پدر در سمت شمال غربی من در کمد هستند و تمام نشانه های محبت ها و خاطراتشان در قلبم...
فقط یک چیز مانده و آن اینکه ای کاش صدایش را هم داشتم و میشد نشانه اش را در جایی امن نگهداری کنم. صدایی که به گمانم مدت هاست از خاطرم رفته و دیگر درست به خاطرم نمی آید که با چه لحنی اسمم را صدا میزد...
+ میدونم بهم لطف دارین ولی لطفا وقتی از پدرجانم میگم بهم نگید روحش شاد و... اگر خواستین توی دلتون بگید. این کلمه ها حس خوبی واسه من ندارن. ممنون :)
- ۱۴۴