- سه شنبه ۲۰ شهریور ۹۷
- ۰۰:۰۵
توی دانشگاه دخترا نشسته بودیم حرف میزدیم که یهو برگشت گفت : ولی من به عشق در یک نگاه اعتقاد ندارم ، اصلا مگه میشه؟
لبخند زدم و نگاش کردم ۰ گفتم : ولی اولین بار که در آموزش واسه ثبت نام دیدمت ، عاشق خنده هات شدم :)
طبق معمول لپاش قرمز شد. معلوم بود که ذوق کرده :)
چندروز پیش یهو بدون سلام و هیچی بعد چندهفته پیام داد : مهسا دلم واست تنگ شده :( وسط حرفامون یهو گفت : خیلی دوست دارم همیشه کلی حس خوب بهم میدی :)
آیدا داره خاله میشه و اینبار منم که با فهمیدنش کلی ذوق کردم :)
+ یکی از چیزایی که بابتش خداروشکر میکنم اینه که دوستامم توی ابراز احساسشون صادقن و ازونا نیستن که بگن من اهل ابراز نیستم و تو عمل مشخص میکنم و ۰۰۰
همدیگه رو از این حس های خوب محروم نکنیم :)
- دانشگاه طور
- بوبک نوشت
- ۱۵۵