غلبه بر ترس ها

  • ۱۶:۴۷

سلام :)

بچه ها خاطرتون هست توی این پست مختصر راجع به هیچهایک واستون صحبت کردم ؟ 

خب خواستم الان یکی از دخترای باحال هیچهایکر که خودم دوستش دارم رو بهتون معرفی کنم که چندتا کار باحال کرده که گفتم شاید دوست داشته باشین شما هم ببینید و این پیج اینستاگرامش هست۰

خب یکی از کارهای باحالش رو اینجا میتونید ببینید۰

راستش از اون جایی که خودم هم بچه بودم به شدت خجالتی بودم و هنوزم درون گرا هستم واسم این حرکتش خیلی جالب بود که بتونه انقدر جسارت به خرج بده تا با ترسی که توی وجودش هست مقابله کنه ۰حتما کپشن زیر پستش رو هم بخونید۰

توی سخنرانی تد گفت اولش قطعا خیلی ترس داشتم که برم وسط جمعیت توی حافظیه این کارو کنم و همون اول که دراز کشیدم روی زمین نگاه های متعجب آدما و پچ پچ هاشون و تپش های قلب من شروع شد که میگفتن چشه این دختره و ۰۰۰ گفت بعد یکی دو دقیقه یه پیرمرد مهربون از بالاسرم رد شد با لبخند گفت خوبی دخترم؟ و همین حرفش کلی بهم آرامش داد ۰ توی دقیقه های آخر هم گفت سربازی که مسئول حافظیه بود اومد و گفت که پاشو منم بهش گفتم من دارم یه چالش رو انجام میدم که دو دقیقه دیگه تموم میشه منم پا میشم و سرباز هم گفت باشه پس دو دقیقه دیگه پاشو و رفت۰

کار دیگه ای که برای مقابله با ترس هاش انجام داد رو اینجا میتونید ببینید۰

توی سخنرانیش راجع به این چالش هم صحبت کرد که اول رفت و همینجوری بدون توضیح از خانم های توی بازار خواست که بغلشون کنه و مسلم بود که خیلی ها قبول نکردن ولی بعدش گفت اول توضیح دادم واسشون که این یه چالش هست و این دفعه واکنش ها عوض شد و خیلی ها محبت به خرج دادن و پذیرفتن۰

حتما فیلم هاش رو ببینید و به این فکر کنیم که ماها چقدر قدرت داریم که با ترس هایی که از بچگی توی وجودمون نهادینه شده و یا حتی بخشی از شخصیتمون شده میتونیم مقابله کنیم و شکستشون بدیم؟!

+ نیلوفر مسلط به زبان انگلیسی هم هست و به تازگی کانالی راه انداخته که علاوه بر آموزش میخواد راهکارهایی که مداومت داشته باشیم توی خوندن زبان رو هم آموزش بده . گفتم که اگر دوست داشتید بتونید استفاده کنید :)

  • ۱۲۶
تک مدی
محدودیت هر انسانی، ذهن خودشه :)
آره دقیقا به مرور آدم متوجه میشه بیشتر این محدودیت هایی که واسه خودش گذاشته توی ذهن خودش هستن ۰
لیمو جیم
چون الان نمیتونم برم ببینم پستهاشو , فقط یه چیزی بگم
من دوبار اینکارو کردم :-)) از یکی در نگاه اول خوشم اومده(عابرین پیاده)گفتم خانوم میشه بغلتون کنم؟! اولی راحت اجازه داد.دومی تررررسید اساسی و فرار کرد!!اما همراهش گفت منو چی؟!منو هم بغل میکنی؟بغلش کردم ولم نمیکرد :-))
جدی؟:))
وای چه تجربه ی باحالی داشتی :))

پسر از جنس پدر
چیز با حالی بود هم FUN بود هم جالب ترس ترس ترس
اوهوم :)
** دلژین **
چه خوب بود 
لذت بردم
آره :)
نوش جونت عزیزم :)
خاتون ..
چالش دومش جالب بود یک کلیپ خارجیه مشابهش رو قبلا دیده بودم و از دیدنش خیلى لذت بردم واقعا.
الان این کامنت لیمو جیم که شاهد بر این قضیه بود باعث شد من فکر کنم شاید منم یه روزى این حرکت رو کردم و کلی کیف کردم :دى
آره خیلی حرکت جالبیه 
من ولی خیلی برام سخته همچین کاری ۰۰۰ 
لیمو جیم
اره :-)) هر دو مورد با دوستام بودم. بار اول که من اینکارو کردم همشون میگفتن تو دیوونه ای این چه کاری بود :-) بار دومیه خودشون حمایت میکردن اما انجام ندادن :-) خیلی خوب بود
من فقط دلی این کارو کردم
آفرین به جسارتت :)
واقعا آفرین :)
علیــ ـرضا
به به 
لذت بردیم از خواندن 
گوارای وجود :)
آسـوکـآ آآ
فکر میکنم اینکه تو ایرانیم خودش به ترسها دامن میزنه

خیلی خیلی خیلی خوب بود
اون که هست ولی دیگه مجبوریم خودمون واسه زندگی و آرامش خودمون بجنگیم۰۰۰
حاج مهدی
هیچهایک رو دوس ندارم چون به شأن و شئون آدم بی اعتناس. 
ولی چالش خوبه. اون لحظش که ادم می‌فهمه چقدر ساده بوده انجام دادن کاری که همیشه ازش واهمه داشته ...
یعنی چی به شئون آدم بی اعتناس ؟ :دی
هیچکایک همونقدر که واسه من جذابه ، ترسناک هم هست۰چون همونقدر که قرار گرفتن توی موقعیت های از قبل تعیین نشده و باری به هر جهت بودن جذابیت داره میتونه ترسناک هم باشه ولی روایت داستان هاشون از آشناییشون با آدم ها و مکان های متفاوت و جالب برام همیشه جذاب بوده :دی
اره این چالش ها خوبیش همینه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan