تحولات عظیم + آهنگ دلبر

  • ۲۳:۱۷

یه چیز خوبی که توی خلقت وجود داره به نظرم همین قدرت تفکریه که به انسان داده شده۰مثلا خود من هرسال هی حس میکنم چقدر عوض شدم ، چقدر تجربه کردم ، چقدر پخته تر شدم ۰اصلا گاهی یادم میوفته به چندین سال قبل با خودم میگم دختر چقدر تفکرات و عقایدت عوض شده چقدر به خیلی چیزا ایمان داشتی که حالا حتی قبولشون نداری و خیلی چیزای دیگه۰

من خوشحالم که انسان این قدرت رو داره که بتونه چندسال بعد محکم وایسه بگه من فلان زمان ، فلان طور فکر میکردم و اشتباه میکردم ۰حداقلش بتونه توی خلوت خودش به خودش بگه چه خوب شد بزرگ شدی و دیگه اشتباهات گذشته ت رو تکرار نکردی۰چه خوب شد فلان جا سرت به سنگ خورد تا پاشی و راه درست رو پیش بگیری و ۰۰۰

+یکی از لذت های بزرگ زندگی به نظرم آرامش بعد از طوفانه۰زمانی که از همه ی بحران هایی که فکر میکردی راه نجاتی ازشون نیست عبور کردی و یادشون بیفتی بگی چقدر خوب شد که تموم شد۰چقدر خدا رحم کرد که گذشت و من هنوز اینجام و تونستم از بحران جون سالم به در ببرم :)




آسـوکـآ آآ
به به :)
اوهوم :)
ft LALE
اره واقعا 
من ب مامان گفتم تو اصلا فکرشو میکردی من پیش دانشگاهیمم تموم شه!
میگه نه خداروشکر ایتقدر من غصه خوردم به اینجا رسیدی...
شاید باورت نشه ،من ب شدت فراری بودگ از مدرسه 
اول ابتدایی روز ۶ مهر رفتم مدرسه و اصلااا درس نمیخوندم 
اما ، 
نمیدونم چیشد، ترم اول بااینکه اوضامم خوب نبود ، ترم اول ۲۰ شدم 
بطوری ک همه اولیا ها شیرینی آورده بودن برای کارنامه گزفتن و اینا 
مامان من همینطوری اومده بود، چون میدونست من خیلی گند زدم ، 
اما معلمه گفته بود چون سرکلاس ساکت بودو و شفاهی نمره داشت کتبیاشو تاثیری ندادم 
البتع درس نخون بودن ینی ۱۹ ۱۸ میگرفتم...
الان ک به گذشته درخشانم فکر میکنم همه چیز گنگه برام،
سوم ابتدایی بودم ریاضیمو ۱۷ شده بودم ، 
بعد امضا باید میشد من از ترس ب مامانم نشون نداده بودم ک مامان هم کلاسیم بغلیمون بود اومده بود ب مامانم گفته بود و مامانم چقد حس حقیر شدن بهش دست داده بود 
اصلا امروز کل ابتدایی و راهنماییم اومد جلو چشمام
آره هر کدوم از ما که به گذشته ش نگاه میکنه گاهی با خودش میگه چقدر خوب شد که گذشت :)
ft LALE
چه طولانیم نوشتم :)
عزیزم :)
اتفاقا من خوشحال میشم واسم حرف بزنین ۰اصلا بخوام اعتراف کنم یه وقتایی که دلم میخواد واسم حرف بزنین میام پست میذارم :)
Tali hejazi
توانایی تغییر یکی از مهم ترین شاخصه های وجود انسان است...
:))
و چقدر خوبه که تغییر مثبت باشه :)
چارلی ‎‌‌‌
حتی تو کتابا هم اون صفحات آخر جزو لذت‌بخش‌ ترین قسمت‌های داستانن :) وقتی دیگه از نقطه اوج داستان گذشته و همه مشکلات حل شده، کاراکترا دوباره بهم میرسن و همه دوباره خوشحالن :)) 

+ البته اگه نویسنده گرامی آزار نداشته باشه و اون آخرا نزنه ملتو بکشه :| :|
آره بعضی داستانا هم که این شکلن خیلی حس خوبی داره آدم وقتی داستان تموم میشه و کتابو میبنده :)
حامد سپهر
البته آرامش قبل از طوفان هم سخته خداییش

انتخاب آهنگهاتون عالیه مرسی
البته خیلی وقتا آدم خبر نداره طوفان توی راهه ۰۰۰

+خواهش میکنم :)
لیمو جیم
یک ربعه میخوام بنویسم واست ، با خوندن پستت کلا غرق در خیال شدم!! 
من الان برمیگردم به دوسال قبلم نگاه میکنم تمام عقایدم عوض شدن , حتی با یاد اوری اون موقع هم احساس خفگی میکنم.از بس اجبار داشت :-\ 
ولی خوشحالم زود به خودم اومدم :-)

و ارامش پس از طوفان...عالیه
عزیزم :)
خیلی خوبه این تغییرات که آدم بگه چه خوب شد که گذشت و تموم شد :)
خاتون ..
یه تغییراتى هستن تو زندگى آدم که حالا جداى از تلخى یا شیرینشون، رو تفکرات و انتظاراتمون از زندگى و مخلوقات خدا خیلى تاثیر میذاره .پخته تر میشى و دیدت به خیلى مسائل عوض میشه .و وقتى که با وجود همه سختى هایى که بابت این تحمل کردى از اون تغییر خوشحالى و از درون حتى اگر خلاف نظر دیگران باشه، به خودت افتخار میکنى یعنى تو تا الان یه برنده بودى.
دقیقا حرف منم همین بود چقدر خوب گفتی:)
چندبار کامنتتو خوندم بس که حرف دلم بود ۰
مرسی :)
اجازه هست کامنتت رو به پست اضافه کنم با آدرس وبلاگت؟
علیــ ـرضا
دقیقا
اوهوم
خاتون ..
عزیزم
بله که میشه :))
ای بابا هرچی تلاش میکنم نمیتونم پستمو تغییر بدم چون توش مدیا داره :((
خیلی حیف شد :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan