هزار روز از عمر این وبلاگ گذشت ...
به همین مناسبت اولین پستم توی اولین وبلاگی که توی بلاگفا داشتم سال ۸۹ رو میذارم :)
توی کتاب ادبیات دبیرستان یه شعر بود از نیما یوشیج که من به شدت عاشقش بودم و هستم و اون شعر رو نوشته بودم :
ترا من چشم در راهم
ترامن چشم در راهم، شباهنگام
که می گیرند در شاخ «تلاجن» سایه ها رنگِ سیاهی،
وزآن دلخستگانت راست اندوهی فراهم،
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام، درآندم که برجا درّه ها چون مرده ماران خفتگانند،
درآن نوبت، که بندد دست نیلوفر، به پای سرو کوهی دام،
گرَم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.
+ دکلمه همین شعر توسط احمد شاملو (کلیک)