شاید دیوونم

  • ۲۲:۰۰

همه بهم میگن تو دیوونه ای که اون موقعیت و رشته ی آینده دارو ول کردی اومدی رشته ای که معلوم نیس آینده داره یا نه.در جوابشون میخندمو میگم به خاطر علاقه و این لوس بازیا این کارو کردم ولی ته دلم برمیگردم به درست 7سال قبل که اگه از اون زمان انقدر اتفاقای جورواجور نمیوفتادو همه چیز خوب پیش میرفت من طبق پیش بینیام الان آینده برام مهم بودو داشتم تو یه رشته ی آینده داری که عشق زندگیم بود درس میخوندم ولی قطعا اصلا مثه مهسای الان نبودم.یه دختر لوس ترسو بودم که حتی جسارت حرف زدن توی جمع رو هم نداشت.کارای فنی بلد نبود .بلد نبود وقتی توی یه شرایط سخت قرار میگیره باید خودشو نجات بده.بلد نبود از حقوق خودش دفاع کنه.اگه مثه حالا مجبور بود ساعتها برای اتوبوس توی آفتاب بمونه و سردرد بگیره و بعدشم حداقل نیم ساعت پیاده وسط آفتاب راه بره شاید طاقت نمیاوردمو مینشستم گریه میکردم حداقلش.تازه اینا ساده تریناشه و اتفاقای سختو بده این چندساله رو نمیخوام بازگو کنم ولی قطعا خدا خبر داشت قراره چه سختی هایی در آینده تحمل کنمو کم کم منو برا این روزا آماده کرده.خدارو شکر اوضاع داره بهتر میشه ولی خوبیش اینه میدونم چون سرسختم قطعا در روزای نزدیک روزگارمو طوری میکنم که دوس دارمو شادی رو هم برای خودم هم اطرافیام میسازم به امید خدا البته:)

سمیرا ..
نظر بقیه هوچ مهم نیس... منم تو زندگی گاهی میگم اگ ب حرف بقیه گوش میکردم شاید شرایط بهتر بود اما اون موقع این لذتی که تصمیم خودم بود هر چی که شد ُبه دست نمیورد....و اصلن این همه سال لذت نمیبردم از زندگی...ادم برای تصمیم های خودش هیچ وقت پشیمون نمیشه..
خوشحال باش از انتخاب و تصمیمت رفیق :*
اوهوم:)
باوشه:):*
سمیرا ..
جمله ی اخر خیلی حال داد... بیا شادی بساز  برای خودت برای من هم نیز... اصن بیا پاشیم بریم کوه های ...(کجا بود اسمش؟)غارتمون کنن:دی
اوهوم:)
انشالله
کوه های حصیرآباد البته بیشتر شبیه تپه ن
بانوچـ ـه
ان شاءالله موفق میشی مهسای عزیز...
ممنونم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan