Exam time

  • ۰۲:۵۲

 ماه های آخر که واسه کنکور میخوندم یه تصویر انیمیشن از خودم داشتم توی ذهنم که واسه زندگیمم گاهی صدق میکنه۰

یه جاده س و یه آدم که داره از سمت چپ تصویر به سمت راست تصویر توی جاده میدَوه آروم و خوشحاله بعد یهو یه مانع میاد جلوش تلپی میوفته زمین و درحالی که زانوش زخم شده باز پا میشه و ادامه میده۰یهو دوباره یه چیزی همینجوری با باد میاد میخوره بهش باز جای دیگه بدنش زخم میشه ۰ چندین بار از این مانع ها سر راهش میاد و ضربه میخوره ولی باز این ادامه میده به دویدن در حالی کلی جای زخم روی بدنش هست ولی دیگه خوشحال نیست۰دردشو میشه توی چهره ش دید ولی همیشه خیره س به روبرو و مسیری که باید طی کنه تا به هدفش برسه۰ 

پایانش رو هنوز نساختم۰

چارلی ‎‌‌‌
چرا وقتی هنوز داره با تمام وجودش میره سمت هدفش، خوشحال نیست؟ :)
چون جای زخما هنوز درد میکنه باعث شده ناخودآگاه نتونه خوشحال باشه۰از طرفی هم مطمئن نیست که ته جاده چی در انتظارشه۰۰۰
اول جاده فکر میکرد راه همواره و اتفاقات خوبی در پیشه برا همین خوشحال بود۰ 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan