ذهن من

  • ۲۳:۲۴

ذهن من بعضی وقتا مثه این بچه های لجوج میشه که هی میخوای نگهش داری یه کار کنه بعد هی دست و پا میزنن تا ولشون کنی برن کاری که دوس دارن انجام بدن۰۰۰حالا حکایت حالای منه که تا ۶عصر دانشگاه بودم و حالا ذهنمو نشوندم پای جزوه بیوشیمی هی بهش میگم آخه قربون برم فدات شم دخترم تصدقت برم زیاد که نیس دو سه صفحه س بشین بخون تموم میشه برو بخواب و از ساعت ۹تا الانی که ۱۱ باشه هی میره تلگرام میخونه آهنگ گوش میده هی چشماشو میماله که گولم بزنه خوابم میاد و من میدونم تا بره تو رختخواب خوابش میپره و من مدام دارم باهاش کلنجار میرم و در آخر که میبینم مهربونیام بی فایده س تهدیدش میکنم میگم ببین فردا استاد میپرسه نخونی بپرسه ازت ضایع میشی آبروت میره اصلا به من ربطی نداره۰۰۰ذهن منم لب و لوچه شو آویزون میکنه و در حالی که نگاه غمگینش به منه میگه خب باشه ولی اصلا دوست ندارم اه اه اه :))))))

arya baradaran
خخخخخخ فکر میکردم خودم فقط اینجوریم البته نه در تمام گزینه ها
همه درگیرن ظاهرا :)))
رضا صبری
خخ خوش به حال شما از شما باز میپرسن از ما درس میدن میرن و من هم کل ترم نمیخونم میشنم شب امتحانیم اصلا یه حس دیگس زیاد خودمو اذیت نمیکنم 
نه ما درسای تخصصیمون سخته اگه نخونیم تو ترم یه ده سالی طول میکشه تموم شه :)))
هرچند ترمای پیش شب امتحانی بودم و الان توبه کردم :)))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ماه
روشنی اش را
در سراسر آسمان
می پراکند
و لکه های سیاهش را برای خود نگه می دارد۰

رابیندرانات تاگور - کتاب ماه نو و مرغان آواره
Designed By Erfan Powered by Bayan